روایت داستان فیلم احضار (The Conjuring) بر اساس داستان واقعی زندگی خانواده پرون (Perron) در مواجه با موجودی شیطانی و نحوه نجات پیدا کردن اد (Ed) و لورن وارن (Lorraine Warren) از شر یک عروسک شیطانی است. اگر از طرفداران فیلمهای ترسناک و وحشتناک باشید، حتما فیلم احضار، الهام گرفته شده از عروسک آنابل را دیدهاید.
این فیلم در سراسر جهان دیده شده است. تاکنون میلیونها دلار درآمد از طریق فروش آن به دست آمده است. اما هسته اصلی داستان این فیلم تملک و جادوگری است که سناریوی فیلم را پیش میبرد. داستان فیلم، نقل داستان عروسکی شیطانی به نام آنابل است که سایهای ماندگار در خاطرات دوستداران سینما در سراسر جهان بهجا گذاشته و میگذارد.
با ما همراه باشید تا از داستان عروسک آنابل بیشتر برایتان بگوییم. اگر به ماجراهای ترسناک و فیلمهای ژانر وحشت علاقهمند هستید، خواندن این مقاله را از دست ندهید. اگر فیلم احضار را دیده باشید، ممکن است این سؤالات به ذهنتان خطور کرده باشد، آیا داستان این فیلم واقعی است؟ آیا عروسک آنابل وجود واقعی دارد؟ آیا این عروسک واقعا شیطانی است؟
عروسک شیطانی اصلی
همانند تمام فیلمسازان متعهد، عوامل سازنده فیلم «احضار» نیز خود را در به تصویر کشاندن روایت واقعی داستان آنابل مسئول میدانستند. روایتهای عجیبوغریبی از عروسک آنابل در منابع مختلف نقل شده است. آنابل نام عروسکی مدل رگدیآن (Raggedy-Ann) با گونههایی سرخ و گلآلود است. رگدی(Reggedy-Ann) نام مجموعهای از عروسکهای پارچهای با دماغ مثلثی و موهای قرمز نخی است.
این کاراکتر توسط جانی گروول (Johnny Gruelle) نویسنده و نابغه بازاریابی، زمانی ساخته شد که دخترش بر روی صورت عروسک پارچهای قدیمیاش نقاشی کشید. گروول در ادامه به شخصیتپردازی مجموعهای از کتابهای کودک پرداخت. به دنبال مرگ غمانگیز دخترش بر اثر واکسیناسیون در طی اقدامی تبلیغاتی گروول به کمپینهای تبلیغاتی ضد واکسیناسیون اشتباه پرداخت و در ۷ سپتامبر ۱۹۱۵ وی حق ثبت اختراع ایالاتمتحده برای عروسک رگدیآن را دریافت کرد. بهاینترتیب این اسباببازی افسانهای خلق شد.
در مالتینا بخوانید:
۲۰ فیلم ترسناک تاریخ سینمای جهان (۱۸+)
کادوی تولد
عروسک موردنظر، همان عروسکی که الهامبخش بازی جیمز وان (James Wan) در فیلم احضار شد، برای اولین بار در سال ۱۹۷۰توسط یک مادر از یک فروشگاه عتیقهفروشی به مناسبت تولد دختر دانشجویش دونا (Dona) خریداری شد. مادر دنا به دنبال یک هدیه تولد بینظیر برای تولد دخترش بود.
آیا یک عروسک پارچهای کهنه برای دختر دانشجوی سال آخر رشته پرستاری هدیهای مناسب بوده است؟ پاسخ این سؤال بله است، چون دونا علاقه زیادی به عروسکهای پارچهای داشت و حتی به دنبال جمعآوری مجموعهای از عروسکهای پارچهای در منزل خود بود. در آپارتمان محل سکونت دونا، دوست دانشجوی پرستاری وی به نام آنجی (Angie) نیز زندگی میکرد.
دونا عروسک رگدیآن (Raggedy-Ann) را بر روی تختش گذاشت و تقریبا روزهای اول، عروسک به حال خود رها شده بود. در ابتدا هیچ نشانه غیرعادی وجود نداشت. هرازگاهی، دنا متوجه میشود که جای این اسباببازی کمی تغییر کرده است، اما توجه چندانی به آن نمیکرد و بهسادگی با یک تکان عروسک را در جای خود قرار میدهد.
با گذشت چندین هفته، دونا و آنجی بیشتر متوجه حرکات نامنظم عروسک میشدند. این موضوع برای آنها رفتهرفته ترسناک شده بود. بهخصوص زمانی که به خانه برمیگشتند و متوجه میشدند که عروسک قائم ایستاده یا به صندلی غذاخوری تکیه داده است.
شروع ماجراهای وحشتناک عروسک آنابل
در این زمان بود که دونا و آنجی متوجه شدند که مورد عجیبی در مورد این عروسک وجود دارد. دونا بعدها این وضعیت ناخوشایند را برای محققان مشهور ماوراءالطبیعه اد (Ed) و لورن وارن (Lorraine Warren) اینگونه توصیف کرد:
«هر روز بعد از مرتب کردن تختخوابم، عروسک را روی تخت میگذاشتم. بازوهای عروسک به سمت پهلوهایش باز بود و پاهایش مستقیم دراز کشیده میشد. اما شب وقتی به خانه برمیگشتم، بازوها و پاها در جهت مختلف قرار میگرفت.
برای مثال پاهای عروسک بر روی یکدیگر بود یا بازوهای آن به دامنش چسبیده میشد. این مساله، بعد از گذشت چند هفته سؤالبرانگیز شد. برای آزمیش این موضوع یک روز صبح عمدا دستوپاهای عروسک را رویهم قرار دادم تا ببینم آیا واقعا این عروسک حرکت میکند. قطعا انتظار داشتم که شب وقتی به خانه برمیگردم، دستوپاهای عروسک تکان نخورده و در همین حالت باقی بماند.»
دونا عروسک را بر روی تختخواب گذاشته و بیرون میرود؛ اما شب به هنگام بازگشت به خانه متوجه میشود که به طرز مرموزی عروسک در اتاق نشیمن قرار دارد و بازوها و پاهایش باز شده است. دونا با دیدن این صحنه تقریبا بیهوش میشود. مجددا عروسک را بر روی مبل میگذارد و به اتاقخوابش میرود و در اتاق را میبندد.
روایت آنجی، دوست دونا از عروسک آنابل
آنجی، این پدیده ماوراءالطبیعه را اینگونه بیان کرده است:
«عروسک خودش به تنهایی در اتاقها رفتوآمد میکرد. شبی به خانه برگشتیم و متوجه شدیم که عروسک آنابل در صندلی نزدیک به در ورودی خانه نشسته است. باورتان نمیشود اما عروسک زانو زده بود. نکته جالب این است زمانی که میخواستیم زانوهای عروسک را خم کنیم، بههیچعنوان تا نمیشد. برخی اوقات باوجود آنکه دونا عروسک را در اتاقش با در بسته قرار میداد، اما به هنگام برگشتن به خانه متوجه میشدیم که عروسک روی مبل نشسته است.»
پیامهایی از ماوراء
دخترها روز به روز بیشتر درگیر این اتفاقات عجیبوغریب میشدند. به همین دلیل تصمیم گرفتند که دوست خود لو (Lou) را در جریان این موضوع قرار دهند. لو ادعا میکرد همان بار اولی که عروسک را دیده است، متوجه غیرعادی بودن آن شده است. دونا و آنجی از حرکات مخفیانهی این اسباببازی بسیار نگران بودند؛ اما هنوز به این باور نرسیده بودند که چیز دسیسهآمیزی در انتظار آنهاست.
رفتهرفته یادداشتهای عجیبی در آپارتمان پیدا میشد. دنا و آنجی هر دو نوارهای کاغذی پیدا کرده بودند که بر روی آن با دستخطی کودکانه عباراتی مانند «به ما کمک کن» یا «به لو کمک کن» نوشتهشده بود. هر چند عوامل سازندهی فیلم در هنگام ساخت فیلم از عبارت «دلت برای من تنگ شده» استفاده کرده بودند. این یادداشتها بیشتر باعث تعجب و حیرت دنا میشد:
«عروسک یادداشت و پیامهای کوچکی برای ما میگذاشت. دستخط این دستنوشتهها مشابه دستخط بچههای کوچک بود. در زمان پیدا کردن این یادداشت، هیچ خطری لو را تهدید نمیکرد، پس چه کمکی باید به لو میکردیم. منظور از «ما» در عبارت به ما کمک کنید، چه کسانی بود.
ما پاسخ هیچکدام از این سؤالات را نمیدانستیم. نکته جالبتر این بود که این یادداشتهای عجیب، همگی با مداد بر روی کاغذ نوشته میشود، ما کل آپارتمان را زیرورو کردیم، اما حتی یک مداد هم در خانه نداشتیم. کاغذی که بر روی آن پیامها نوشته میشود، کاغذ روغنی بود؛ اما ما در خانه کاغذ روغنی نداشتیم.»
پیامهای وحشتناک؛ یک شوخی مسخره یا واقعیتی هولناک؟
لو متقاعد شده بود که این یادداشتها از طرف همان عروسک مرموز است که سعی در برقراری ارتباط با میزبان انسانی خود دارد؛ اما هر دو دانشجوی پرستاری فکر میکردند که این یک شوخی است.
به همین دلیل، دونا و آنجی همانند کارآگاههای تازهکار شروع به علامتگذاری پنجرهها و نحوه چیدن فرشها در جلوی در شدند تا در غیاب خود متوجه ورود و خروج مزاحم به خانه خود شوند. آنها تلههای زیادی در حیاط خانه قرار دادند؛ اما به هنگام برگشت به خانه متوجه شدند که همه تلههایشان بیحرکت مانده است، اما همچنان جای عروسک در خانه تغییر کرده است.
باوجود همه این شواهد، هماتاقیها باور نداشتند که عروسک زندهای همخانه آنها شده است. درواقع بر اساس گفتهها دونا در روز کریسمس یک هدیه کوچک برای آنها کنار گذاشته شده بود:
«در روز کریسمس بر روی ضبط یک جعبه کوچک شکلات گذاشته شده بود که هیچ کدام از ما آن را نخریده بودیم. بهاحتمالزیاد این جعبه شکلات هدیهای از طرف آنابل بوده است.»
متأسفانه، وضعیت زندگی با وجود یک عروسک زنده در خانه، دیگر مثل قبل طبیعی نبود. آنجی یکی از اتفاقات ماوراءالطبیعه آپارتمان را تعریف کرد:
«یک روز یکی از مجسمههای اتاق بدون آنکه هیچکدام از ما در نزدیکی آن باشیم، بلند شد، چند لحظهای در هوا ماند و سپس بر روی زمین افتاد. این اتفاق در سمت دیگر اتاق روی داد. ما بسیار وحشت کردیم.»
روزبهروز اتفاقات غیرمعمولتری در این خانه روی میداد.
خونریزی عروسک
کمتر از دو ماه از شروع این وقایع عجیب گذشته بود. یک روز دونا و آنجی پس از گذراندن یک روز خستهکننده و طولانی به خانه بازگشتند. دیگر دختران جوان از جابهجایی و حرکت عروسک همانند قبل تعجب نمیکردند؛ اما ناگهان دونا متوجه چیز عجیبی شد. به نظر میرسید هالهای خطرناک دور عروسک را گرفته است.
دونا با شک و تردید به عروسک نزدیک شد. متوجه شد که دست و سینه این عروسک بیجان در حال خونریزی است. آنجی این صحنه را به اینگونه تشریح کرد:
«آنابل طبق معمول روی تختخواب دنا نشسته بود؛ اما هنگامی که شب به خانه برگشتیم، متوجه شدیم که پشت دست عروسک خونریزی کرده است و سه قطره خون بر روی سینه عروسک وجود دارد.»
این مسئله دونا و آنجی را بسیار ترساند. آنها تصمیم گرفتند که از افراد با تجربه و فعالان ماوراءالطبیعه درخواست کمک کنند.
واسطهها برای احضار روح
به دنبال خونریزی عروسک، هماتاقیهای وحشتزده به دنبال راهحلی برای پاسخ این مسئله بودند. دونا و آنجی با یک واسطه تماس گرفتند تا به کمک وی از طریق احضار روح با عروسک ارتباط برقرار کنند. این فرد ناشناس موافقت کرد تا در آپارتمان دختران دانشجو حاضر شود. تقریبا شش هفته از حضور این عروسک مرموز در خانه دونا و آنجی میگذشت.
واسطه بدون اتلاف وقت وارد خلسه شد. او از دختری به نام آنابل هیگنز (Annabelle Higgins) صحبت میکرد که به طرز دلخراشی کشته شده و جسد وی در مزرعهای دفن شده است. همان مزرعهای که امروزه تغییر کاربری داده و مجتمع آپارتمانی محل سکونت دونا و آنجی در این مزرعه ساخته شده است. بر طبق گفتههای دنا:
«متوجه شدیم که دختربچهای در این ملک کشته شده است، او هفت سال سن داشته و نامش آنابل بوده است. روح آنابل از مدتها قبل از ساخت آپارتمان در این مزرعه بازی میکرده است.»
خواسته عروسک آنابل
تمام خواسته آنابل این بود که دوست داشته شود. آنجی سعی در توضیح دادن منطق این تصمیم داشت، به نظر میرسید که این عروسک بیآزار است. ما پرستار هستیم، هر روز شاهد رنج دیگران هستیم. باید دلسوزانه با مسائل برخورد کنیم. از آن روز به بعد دختران دانشجو عروسک را آنابل صدا میکردند.
این دختران مهربان هرگز تصور نمیکردند که با این کار چه اشتباه وحشتناکی انجام دادهاند. این عروسک ظاهرا معصوم تبدیل به شبحی زنده در زندگی آنها شد.
شروع کابوسهای شبانه
به نظر میرسد روح تازهای در آنابل دمیده شده بود. لو همچنان باور داشت که چیز خطرناکی در مورد این عروسک سیار وجود دارد؛ و دونا باید از شر آن خلاص شود؛ اما دونا از این درخواست لو امتناع میورزید. دونا معتقد بود که خلاص شدن از شر عروسک همانند ترک کودک خردسال است؛ اما به نظر میرسید که آنابل از حضور لو و دخالتهای او خوشحال نیست.
لو فهمیده بود که اساسا چیز نادرستی در مورد این عروسک وجود دارد، اما خودش را برای برخوردهای دوزخی با این عروسک آماده نکرده بود. وارن تجربه لو در یک شب طولانی و عجیب را این گونه تعریف کرده است:
«لو نیمههای شب از یک خواب عمیق با وحشت بیدار شد. او مرتبا خوابهای تکراری بدی میدید؛ اما این بار شرایط فرق میکرد. ظاهرا لو بیدار بود، اما قدرت حرکت کردن نداشت. او هر چه قدر به اطراف اتاق نگاه میکرد، نمیتوانست هیچچیزی را تشخیص دهد. فقط وقتی به پاهایش نگاه کرد، عروسک آنابل را دید.»
داستان از زبان لو، دوست دختران دانشجو
لو ادامه داد:
«خواب بودم که یکدفعه از خواب پریدم. احساس عجیبی داشتم. به اطراف اتاق نگاه میکردم، هیچچیزی در اتاق نبود. زمانی که به پاهایم نگاه کردم، متوجه حضور عروسک پارچهای آنابل شدم. آرام آرام بدنم را چرخاندم. عروسک تا بالای سینهام آمد و متوقف شد. بازوهایش را از هم باز کرد. با یکی از دستهایش گردنم را لمس میکرد، گویی به برق وصل بود. احساس خفگی داشتم. قدرت حرکت کردن نداشتم. هرچقدر تلاش میکردم، نمیتوانستم خودم را نجات دهم.»
لو بسیار وحشت کرده بود، او تصمیم گرفته بود هر جور شده دوستانش را راضی کند از شر این عروسک خلاص شوند. عصر روز بعد، به هنگام آماده شدن برای رفتن به یک سفر جادهای، لو و آنجی در اتاق نشیمن در حال خواندن نقشه مسیر بودند.
ناگهان صدای وحشتناکی از اتاق دونا به گوش رسید. آنجی نگران بود از اینکه فرد ناشناسی وارد آپارتمان شده باشد؛ اما لو انتظار چیز بدتری را داشت. به طرف اتاق دنا دویدند و با اضطراب در اتاق را باز کردند.
اتاق خالی شده بود. بهغیراز آنابل همه وسایل اتاق به طرز حیرتانگیزی به یک گوشه انداخته شده بود. لو وارد اتاق شد و سعی کرد به عروسک پارچهای نزدیک شود؛ اما ناگهان در پشت گردن خود احساس سوزش کرد. گویی کسی از پشت سر تماشایش میکرد. لو در مصاحبه با وارن اینگونه توضیح داده است:
«هر چه قدر بیشتر به عروسک نزدیک میشدم، بیشتر احساس میکردم فردی در پشت سرم است. فورا چرخیدم…»
ادامه ماجرای لو و عروسک آنابل
در این لحظه آنجی وارد شد:
«لو نمیتوانست حرف بزند. هیچکسی در اتاق نبود؛ اما ناگهان فریاد زد و سینهاش درد گرفت. وقتی به او رسیدم، دردش دو برابر شده بود و خونریزی میکرد. تمام پیراهن لو خونی شده بود. به اتاق نشیمن برگشتیم. پیراهن لو را باز کردم. بر روی سینه لئو جای زخمی همانند علامت پنجه بود!»
روی سینهاش هفت جای زخم وجود داشت. چهار زخم افقی و سه زخم عمودی. وارنها، دونا و آنجی نیز تائید کردند که این زخمها وجود داشته است، اما متأسفانه هیچ عکسی از این زخمها گرفته نشده است؛ اما عجیب بود که بعد از ۴۸ساعت آثار زخم کاملا از بین رفت.
ورود وارنها
اکنون همگی درک کرده بودند که با چیزی بسیار بدتر از روح خوشحال و خوشاخلاق یک کودک تنها سروکار دارند. این سه نفر تصمیم گرفتند که با یکی از روحانیون این مسئله را در میان بگذارند. اولین نفری که با او تماس گرفتند، یک اسقف به نام پدر هگان (Father Hegan) بود. هگان وارد آپارتمان شد تا از نزدیک شاهد وخیم بودن اوضاع باشد.
هگان متوجه سنگین بودن جو شد، اما احساس میکرد صلاحیت کافی برای رسیدگی به این موضوع را ندارد. به همین دلیل آنها را به مافوق خود یعنی پدر کوک (Father Cooke) ارجاع داد. وی یکی از باتجربهترین افراد بود. حال زن و شوهر افسانهای خانواده وارن اد و لورن نیز در جریان این اتفاقات بودند. به همین دلیل با آنها نیز تماس گرفتند تا در این مورد بیشتر تحقیق کنند.
خانواده وارن بدون هیچ اتلاف وقت در محل حاضر شدند، پس از مصاحبه با سه شاهد، اد وارن متوجه شد که این سه جوان خیلی سریع به سخنان شبح که از طریق واسط گفته میشود، اعتماد میکنند. پس از اتمام مصاحبه، بازرسی عروسک پارچهای، بررسی زخم لو و تایید شاهدان عینی مبنی بر عدم حضور دختربچه کوچک در این ساختمان خانواده وارن به این نتیجه رسید که این یک روح نیست که با دختران جوان در ارتباط است، بلکه یک دیو واقعی یا یک روح خبیث است.
اد و لورن اظهار داشتند که این عروسک در حقیقت متعلق به یک موجود شیطانی نیست، بلکه این عروسک مجرایی بین قلمرو زمین با خود جهنم است. بعدها وارنها ادعا کردند که روح شیطان غیرانسانی در میان این دختران جوان وجود دارد.
مراسم جنگیری
اد و لورن بر این باور بودند که بهترین روش فراخواندن روح،برای دفع این هیولای بدخواه از عروسک است. آنها با پدر روحانی تماس گرفتند. این کشیش در ابتدا مایل به انجام این کار نبود؛ اما وقتی اد و لورن توضیح دادند که اوضاع چقدر وخیم است، تسلیم شد.
جنگیری پیروان اسقف با نحوه جنگیری مشهور کاتولیک متفاوت است. برخلاف سایر مراسمهای جنگیری این مراسم بدون نگرانی از هیاهوی عروسک شیطانی برگزار شد. پسازاین مراسم، پدر روحانی از دونا، آنجی، لو و خانواده وارن خواست که با صدای بلند اعلام کنند که این دیو نمیتواند به آنها آسیب بزند؛ اما خانواده وارن هنوز مشکوک بودند.
عواقب بعدی
پس از جنگیری پدر روحانی، اد و لورن هنوز در مورد این موجود شیطانی نگران بودند. آنها میترسیدند آنابل به یک قاتل بالقوه تبدیل شود. به همین دلیل پیشنهاد کردند که عروسک از خانه بیرون برده شود. دونا که دیگر مشتاق خلاص شدن از دست عروسک بود، موافقت کرد.
اد، با احتیاط این عروسک نفرتانگیز را برداشت و به لورن تحویل داد. پدر به آنها هشدار داد که عروسک در میان خانهها دور انداخته نشود، چون ممکن است به وجود فرد دیگری نفوذ کند. حتی ممکن بود در این فاصله عروسک بر روی رانندگی در ماشین نیز تأثیر داشته باشد.
لورن عروسک را در صندوقعقب ماشین قرار داد. این یکی از پراسترسترین شبهای زندگی اد و لورن بود. به گفتهی وارنها، هرگاه ماشین به سرپیچ میرسید، بیاختیار منحرف میشد، حتی ترمز و فرمان نیز همزمان خراب میشدند. چندین بار نزدیک بود که تصادف کنند. سرانجام به مقصد رسیدند. اد بر روی عروسک آب مقدس ریخت و یک علامت صلیب را بر روی عروسک پارچهای فرو کرد؛ اما هنوز هم رفتارهای عجیب عروسک ادامه داشت.
درخواست کمک از کشیشی دیگر
درنهایت اد و لورن وارن پس از مشاهده رفتارهای غیرطبیعی این عروسک تصمیم گرفتند از یک کشیش کاتولیک به نام پدر جیسون بردفورد (Father Jason Bradford) کمک بگیرند؛ اما پدر بردفورد با مهربانی به رویارویی و مقابله با این عروسک شیطانی نرفت.
پدر بردفورد بیسروصدا به عروسک نزدیک شد، ناگهان عروسک را از روی صندلی بلند کرد و فریاد زد: تو تنها یک عروسک پارچهای هستی، نمیتوانی به هیچکس آسیب بزنی! سپس عروسک را به گوشهای پرت کرد. لورن از این رفتار مبهم پدر بردفورد ناراحت شده بود. عصر هنگام از سوی کشیش با لورن تماس گرفته شد. پدر بردفورد اذعان کرد که تصادف شدیدی کرده است و سرنشینان خودرو به سختی از این حادثه جان سالم به در بردهاند.
در مالتینا بیشتر بخوانید:
ترسناک ترین بازی ۲۰۱۹ Layers of fear معروف به یک بازی دیوانه کننده
بعد از این ماجرا، خانواده وارن تصمیم گرفتند که این عروسک خطرناک را دید جهانیان خارج کنند. آنها نوعی تابوت شیشهای محکم برای عروسک ساختند. بر روی تابوت این عبارت نوشته شده بود: هشدار، به هیچ عنوان در این تابوت را باز نکنید.»
از آن روز تاکنون، این عروسک شیطانی در همان تابوت شیشهای ساکن شده است. تابوت در اتاقی مملو از اشیا ظاهرا نفرینشده قرار دارد. در سالهای بعد، وارنها بازدید از کلکسیون اشیای مرموز خود را تحت عنوان «موزه شگفتانگیز» برای عموم به نمایش گذاشتند. آنابل حبس شده امروزی دیگر قادر به حرکت نیست، اما این مسئله به معنای کم شدن قدرت شیطانی این عروسک نیست. علاقهمندان به آنابل میتوانند عروسک و اکسسوریهای عروسک آنابل را از وب سایت مالتینا تهیه کنند. کافی است، روی لینک زیر کلیک کنید:
وبسایت مالتینا به عنوان واسطهای میان خریداران ایرانی و فروشگاه بزرگ آمازون فعالیت میکند و با رجوع به آن میتوانید شاهد طیف عظیمی از محصولات اصل باشید.
منبع: mysteriousuniverse.org
شووووخی میکنی! 🙂
😉
??اینا همش الکیه یا چی ولی مرسی بابت توضیح دادناتون سایتتون خیلی خوبه
همش چرته ! آخه مگه میشه ؟
آقا شما قضیه ی بسته هایی که برا من پست میشه رو میدونید؟? شیطانیه? چیکار کنم کدش ۴۶.۲ هیچ آدرسیم روش نیست همش عکس دایناسورهای دورگه هست حتی بعضی وقتا عکس ایندورپتوره
ماجرای اینکه آنابل چندین بار از اون تابوت اومده بیرون و به جاهای دیگه رفته چیه ؟ من اینو از یه نفر که دنبال این چیزاست شنیدم
ممنون بابت توضیحتون ?