انتخاب اسم برای فرزند، یکی از مهمترین تصمیمهایی است که هر پدر و مادری با آن روبرو میشوند. اسمی که برای یک کودک انتخاب میکنیم، فراتر از یک کلمه است و در واقع هویتی است که تا پایان عمر، همراه او خواهد بود. در ادامه مطلب، ۱۵۰ اسم دختر اصیل ایرانی را با شما به اشتراک میگذاریم که هر کدام از آنها با ظرافت و سادگی، معنای ویژهای را در دل دارند و انتخاب هر یک از آنها، میتواند نشانی از احترام به ریشههای فرهنگی و تاریخیمان باشد. سعی کردهایم لیست را بر اساس حروف الفبا تهیه کنیم تا انتخاب برای شما آسانتر شود.
- اختر
- اخگر
- آبان دخت
- آتری
- آتوسا
- آرام
- آرتمیس
- آرمیتا
- آسمان
- آفتاب
- آمیتیس
- آنیتا
- آویشن
- بوستان
- به دخت
- بهشت
- بیتا
- پارمیس
- پاکدل
- پانتهآ
- پرنیان
- پروانه
- پوپک
- پونه
- تابان
- تابناک
- تذرو
- ترانه
- تشتر
- تمیس
- تهمینه
- جانا
- جانپرور
- جوانه
- جویبار
- چشمه
- چکاو
- چهر زاد
- چیترا
- چیستا
- خجسته
- خجیر
- خرامان
- خوبچهر
- خوشبو
- خوشخو
- خوشنوا
- خوشه
- درافشان
- دردانه
- درسا
- درنا
- درناز
- دریا
- دل آسا
- دلافروز
- دلانگیز
- دلآرا
- دلبر
- دلپسند
- دلکش
- دلنواز
- دنیا
- دیبا رخ
- رام دخت
- رامش
- رامک
- رکسانا
- روژین
- روناک
- رونیا
- زرنگار
- زری
- زرین
- زُمرد
- زیبا دخت
- زیبند
- زیور
- ژاله
- ژرفا
- ساتین
- سانیا
- ساویس
- سپیتا
- ستی
- سرور
- سمنبر
- سمنزار
- سنبل
- سودابه
- سوزان
- سوگند
- سیمین
- سیندخت
- شاداب
- شادکام
- شادیافزا
- شایسته
- شورانگیز
- شهگل
- شهین
- شیدرخ
- شیفته
- صدپر
- طرفه
- طیلا
- غنچه
- فایدیم
- فر مهر
- فراتاگون
- فرانک
- فردخت
- فرزانه
- فرسیما
- فروزان
- فریماه
- فرین
- کاناز
- کبیتا
- کتایون
- کیانا
- گل بهار
- گل نوش
- گلدیس
- گلشید
- لبخند
- لیان
- لیو
- ماهوار
- مژده
- مهرآسا
- مهرنگار
- مهوش
- مینو
- نایریکا
- نوشین
- نیلوفر
- نیوشا
- وانیا
- ورد
- وستا
- ویدا
- ویستا
- هما
- همدم
- هور
- هوروش
- یاسمن
- یسنا
- یگانه
- کلام آخر
اختر
به معنی ستاره است. در گذشته به معنای ستارهی بخت و اقبال، سرنوشت، بخت، طالع، پرچم، عَلَم، درفش بوده است. اختر در علم نجوم به هر یک از اجرام آسمانی نیز گفته میشود. در علم زیست شناسی نیز گیاه زینتی گرمسیری با برگهای پهن، ساقههای بلند و گلهایی به رنگ سرخ، صورتی، نارنجی و زرد است. اختر شمردن در اشعار و متون کهن مجاز از بیدار ماندن است.
ز گردنده هفت اختر اندر سپهر / یکی را ندیدم بدو رای و مهر
(فردوسی)
مرا اختر خفته بیدار گشت / به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
(فردوسی)
چنین گفت هومان که آن اختر است / که نیروی ایران بدان اندر است
(فردوسی)
اخگر
این اسم دختر به معنی پاره آتش و شراره آتش است. همچنین در معنای هیزم یا زغال افروخته نیز به کار میرود و در اشعار فارسی به معنای آتش است.
آبان دخت
دختر آبان. نام یکی از همسران داریوش سوم است. همچنین در لغتنامه دهخدا اسم ام آبان نیز ذکر شده است که نام زنی عرب و شاعر که در فصاحت معروف بوده است. همچنین یکی از دختران عثمان بن عفان خلیفه سوم نیز ام آبان نام داشت.
آتری
آتری یا آترا به معنی آذر است. آتریدخت به معنی دختر آتشینروی با گونههای سرخ و زیبا است.
آتوسا
به معنی قدرتمند و زبردست و ماهر است. در گذشته نام دختر کوروش کبیر و زن داریوش نیز بوده است. آتوسا، نامِ چند شاهزاده خانم ایرانی عهد هخامنشی و نیز نامِ شهبانوی گشتاسب شاه نیز بوده است.
آرام
به معنای آسایش، سکون و ثبات است. در اشعار کهن فارسی مجاز از امن است. در فرهنگ عمید به معنی زندگی آرام، سکوت نیز است.
چو دشمن به دشمن بُوَد مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل
(سعدی)
آرتمیس
نام یکی الهههای یونانی بوده که بر سکههای اشکانی صورت یا علامت آنها نقش شده است. در گذشته آرتمیس نزد یونانیان ربالنوع ماه بود.
آرمیتا
به معنای الهه نعمت و آرامش یافته، آرمان و عشق پاک نیز است.
آسمان
به معنای فضای لایتناهی که منظومهها و صورتهای فلکی در آن قرار دارند، است. در لغت نامه دهخدا نیز به معنای سپهر، گنبد، گردون، گرزمان است.
سوی آسمان کردش آن مرد روی / بگفت ای خدا این تن من بشوی
از این اَزْغها پاک کن مر مرا / همه آفرین زآفرینش ترا
(ابوشکور)
درختش ز یاقوت و آبش گلاب / زمینش سپهر، آسمان آفتاب
آفتاب
به معنای گرمی، روشنی و نور خورشید است.
آمیتیس
به معنی گل رز است و نام ملکه بابل و همسر کوروش کبیر نیز بوده است.
آنیتا
به معنی از بین ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻧﺎﭘﺎﮐﯽ و ﭘﻠﯿﺪﻯ و ﻧﺎﻡ اﯾﺰد آﺏ ﮐﻪ در اوﺳﺘﺎ ﺑﻪ ﺻﻮرﺕ دوشیزهای ﺑﺴﯿﺎر زﯾﺒﺎ و قد بلند توصیف شده اﺳﺖ.
آویشن
به معنی گیاهی معطر و صحرایی با گلهای سفید و برگهای کوچک شبیه نعناع است. نامهای دیگر مشابه آویشن عبارتاند از آویشم، آویشه.
بوستان
به معنی باغی با گلهای فراوان بوده و در فرهنگ فارسی معین به معنی باغ مصفا است.
به دخت
به معنی دختر نیک و خوب است. به معنی نیکترین دوشیزه نیز به کار میرود.
بهشت
در فرهنگ معین بهشت اینگونه معنا شده است: جایی خوش آب و هوا و سرسبز و خرم و سرشار از خوبیها و لذتها که پاداش پس از مرگ برای انسانهای خوب است، فردوس، جنت، مینو، خلد و در فرهنگ دهخدا خوشتر، نیکوتر معنا شده است.
عالم بهشت گشته عنبر سرشت گشته / کاشانه زشت گشته صحراچو روی حورا
(کسایی)
بهشت است اگر بگرود جای اوی/ نگر تا چه آید کنون رای اوی
(فردوسی)
فروزنده گیتی بسان بهشت / جهان گشته آباد و هر جای کشت
(فردوسی)
نیستی آگاه تو هیچ از بهشت / خود چه کنی گرنه فری راستین
(ناصرخسرو)
بیتا
به معنی یکتا و بینظیر و بیبدیل است.
پارمیس
به معنای یکتا و یگانه و بهشت کوچک است همچنین نام دختر بردیا و زن داریوش نیز بوده است. از معانی دیگر این کلمه میتوان به دختر پاکدامن، عروس باران نیز اشاره کرد.
پاکدل
به معنی بیکینه و ویژگی آن کس که حسد، کینه و گمان دربارهی دیگران ندارد.
پانتهآ
به معنی پایدار، نگهبان و نیرومند است. نام زیباترین زن آسیا در زمان کوروش که همسر سردار شوشی که سپاه ایران را مجهز به ارابههای جنگی کرد، پانتها بود.
پرنیان
به معنی حریر نازک و نوعی پارچهی ابریشمی منقش نیز است.
چون پرند نیلگون بر روی پوشد مَرغزار / پرنیان هفترنگ اندر سر آرد کوهسار
(فرخی)
آمد این نوبهار توبهشکن / پرنیان گشت باغ و برزن و کوی
(رودکی)
پروانه
به معنی فرمان است و همچنین حشرهای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ، (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه راست پنجگاه است.
پوپک
اسم دختر پوپک به معنی پرندهای همانند هدهد است. در لغات نامه دهخدا اینگونه ذکر شده است مرغی است خوش خطوخال که کاکلی بر سر دارد. به معنی دختر بکر و دوشیزه نیز به کار میرود.
پوپک دیدم به حوالی سرخس / بانگک بر برده به ابر اندرا
(رودکی)
پونه
به معنی بوته و گلی خوشبو است. در فرهنگ فارسی عمید پونه به عنوان گیاهی خوشبو با ساقهی بسیار کوتاه و برگهایی شبیه برگ نعناع اما کوچکتر که بیشتر در کنار جویها میروید، معنا شده است.
تابان
به معنی نورانی و روشنایی دهنده و فروزان است.
تابناک
به معنی دارای فروغ و پرتو است و در متون کهن مجاز از خوب است.
به پرده درون شد خور تابناک / ز جوش سواران و از گرد خاک
(فردوسی)
ز گردنده خورشید تا تیره خاک / همان باد و آب، آتش تابناک
(فردوسی)
بچگان مان همه ماننده شمس و قمرند / تابناکند از آن روی که علوی گهرند
(منوچهری)
تذرو
به معنی قرقاول است. به آن تزنگ و چور هم گفته میشود. در لغتنامه دهخدا، مرغی رنگین و نیکو است.
ترانه
به معنی سرود و نغمه و در قدیم به معنای معشوق جوان و جوان خوشصورت و تر و تازه بوده است. در موسیقی، شعری تشکیل شده از چند بیت مقفا و همسان از نظر تعداد هجاها و مصراعها که با آواز خوانده میشود، است. (در قدیم) هر صدایی که حالت موسیقایی داشت را ترانه مینامیدند.
تشتر
نام میکائیل علیهالسلام بوده و در فرهنگ فارسی معین نام ایزد موکل بر باران است که با دیو خشکسالی میجنگد.
تمیس
به معنای گیاهی بالا رونده با برگهای متناوب به شکل قلب است که گلهای خوشهای و به رنگ سبز و میوههای کوچک و کروی و ترشمزه دارد. همچنین الهه عدالت در اساطیر یونان که او را با ترازو نمایش میدهند نیز است.
تهمینه
به معنای کسی که به نیرومندی منسوب است. همچنین در لغتنامه دهخدا نام دختر پادشاه سمنگان بوده که همسر و مادر سهراب میباشد.
چنین داد پاسخ که تهمینهام / توگوئی که از غم به دو نیمهام
(فردوسی)
جانا
به معنای ای عزیز است و خطاب به کسی که مانند جان عزیز باشد، ای جان به کار میرود.
جانپرور
به معنای آنچه باعث تیمار جان شود، است. همچنین در لغتنامه دهخدا به معنای پرنده است.
تو از معنی همان بینی که از بستان جان پرور / ز شکل و رنگ گل بیند دو چشم مرد نابینا
(ناصرخسرو)
داد بدو کاین می جان پرور است / زهر مدانش که به از شکر است
(نظامی)
جوانه
به معنای جوان است و در لغتنامه دهخدا در معنای شاخهی نو که از درختی یا ریشه آن بروید، آمده است.
چه فردوسی اندر زمانه نبود / همین بُد که بختش جوانه نبود
(فردوسی)
خردمند و زیبا و چیره سخن / جوانه بسال و بدانش کهن
(فردوسی)
جویبار
به معنای کنار جوی آب بوده و در لغتنامه دهخدا جایی که در آن جوی آب بسیار باشد نیز تعبیر شده است.
چشمه
به معنای جایی از زمین که از آنجا آب جوشد و روان شود، است. در لغتنامه دهخدا نیز به صورت جایی در زمین اعم از دشت یا جنگل یا کوه که از آنجا به طبیعت آبی کم یا زیاد بیرون آید معنا دارد.
ز شادی جوان شد دل مرد پیر / بچشمه درون آبها گشت شیر
(فردوسی)
نه آب از بر ریگ باشد بچشمه /نه عنبر بر از آب باشد بدریا
(خاقانی)
چکاو
به معنای پرندهای خوشآواز بوده و در لغتنامه دهخدا به معنای مرغیاست که آواز لطیف و زیبایی دارد.
چهر زاد
چهر زاد به معنای اصیل است و این نام با اصالت و نجابت گره خورده و از نامهای برجسته در متون ادبی و تاریخی ایران است. چهر زاد نام هما، دختر بهمن، یکی از شخصیتهای مهم در تاریخ کهن ایران است. طبق روایتهای تاریخی، بهمن او را به دلیل شریعتی که تابع آن بود، به نکاح خود درآورد و داراب، فرزند او، متولد شد.
چیترا
به معنای نژاد و نام نوعی گل ایرانی بوده و همچنین به معنای الههی مهتاب و روی و چهره نیز است.
چیستا
به معنای دانش و دانایی است. چیستا ایزد بانوی ایرانی است که در اوستا به معنای علم، دانش، فرزانگی و معرفت آمده است. از ریشه چیت به معنی اندیشیدن است.
خجسته
به معنای مبارک، خوب و خوش است و در موسیقی ایرانی گوشهای در دستگاه نوا است. در قدیم سعادتمند، کامروا نیز معنا میشد.
خجیر
به معنای خوب. زیبا. جمیل. خوشصورت. صاحب حسن است.
خرامان
به معنای به آهستگی و با ناز راه رفتن است.
وز آن پس بیامد خرامان دبیر/ بیاورد قرطاس و مشک و عبیر
(فردوسی)
خوبچهر
به معنای خوشگل و خوشصورت است.
بهر کار دستور بد برزمهر/ دبیری جهاندیده و خوب چهر
(فردوسی)
بدو گفت سهراب کای خوب چهر/ بتاج و بتخت و بماه و بمهر
(فردوسی)
خوشبو
این نام به هر چیزی که بویی دلنشین و مطبوع داشته باشد اشاره دارد و نمادی از طراوت، تازگی، و جذابیت است. خوشبوی به عنوان یک صفت، اغلب برای توصیف گلها، عطرها، و محیطهای خوشایند به کار میرود و حس زیبایی و لطافت را به همراه دارد.
خیز و پیش آر از آن می خوشبوی / زود بگشای خیگ را استیم
(خسروی)
خوشخو
خوشخو به معنای خوشخلق و خوشاخلاق است و به افرادی اشاره دارد که دارای اخلاقی نیکو، رفتاری متواضع و طبیعتی لطیف هستند.
دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوشخو / تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان
سعدی (طیبات)
خوشنوا
خوشنوا نامی دخترانه است که به معنای دارای آواز دلنشین و خوشآواز میباشد. این نام به لطافت و زیبایی صدا اشاره دارد و اغلب برای کسانی به کار میرود که صدای دلنشین و ملودی آرامشبخشی دارند. خوشنوا نمادی از هنر و موسیقی است و به افراد با صدای روحبخش و جذاب اشاره میکند.
شاهد دل ناشناست ورد زبان کژ مده / مطرب جان خوشنواست نغمه ٔ موزون بیار
(خاقانی)
بود بقالی و او را طوطیی / خوش نوا و سبز و گویا طوطیی
(مولوی)
خوشه
به معنای تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند. در فرهنگ دهخدا نیز خوشه مجموع حبهای رستنی که بههم پیوسته باشد معنا شده است.
ز گاوان گردون کشان چل هزار / به خوشه درون گندم آرند بار
(فردوسی)
درافشان
به معنای روشن و تابان است. این کلمه در اشعار به مجاز بخشنده و دارای فصاحت و زیبایی و باران ریز به کار برده میشود.
دردانه
به معنای بسیار محبوب و گرامی بوده و به مجاز نیز فرزند بسیار گرامی است.
چو در دریا فتادی از کرانه / مکن تعجیل کآن دردانه گردد
(عطار)
صدف را که بینی ز دردانه پر / نه آن قدر دارد که یکدانه در
(سعدی)
درسا
درسا به معنای مانند مروارید یا شبیه به دُر است. این نام اغلب به زیبایی، خلوص و درخشندگی مروارید اشاره دارد. در معنای مجازی، درسا به چیزی گرانقیمت و ارزشمند نیز تعبیر میشود، زیرا مروارید همیشه نمادی از ارزش و کمیابی بوده است.
درنا
درناز
به معنای زیبا و قشنگ بوده و به مجاز زیبارو و گرانبها است.
دریا
دریا به معنای رموز و پیچیدگیها اشاره دارد. از لحاظ طبیعی، به تودهی بسیار عظیمی از آب اطلاق میشود که اغلب با قدرت، عظمت، و زیبایی شناخته میشود. در معنای مجازی، دریا به فردی بسیار آگاه و دانشمند در زمینههای مختلف اشاره دارد، کسی که مانند دریا گسترده و عمیق است. همچنین در مباحث عرفانی، به حقیقت یا ذات حق نیز تعبیر میشود که نشاندهنده عمق و اسرار الهی است.
دل آسا
به معنای آسایش دهنده به دل، آنچه باعث آسایش قلب و آرامش خاطر شود، است.
دلافروز
به معنای خرمی بخش و شادیبخش است.
گرفته دلافروز را بر کنار / ز میدان سوی تخت شد شهریار
(فردوسی)
پرستار پنجاه با دست بند /به پیش دل افروزتخت بلند
(فردوسی)
دلانگیز
به معنای کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد. در فرهنگ دهخدا نیز به معنای دلاویز، گیر، دلفریب است.
دلآرا
به معنای مایه نشاط و خرمی دیگران است. در قدیم به معنای محبوب، معشوق به کار میرفت.
چون روی تو در دهر دلآرایی نیست / خوشتر زسر کوی تو مأوایی نیست
(حسن متکلم)
دلبر
به معنای دارای زیبایی، جذابیت و توانایی جلب عشق و علاقهی دیگران، معشوق است. در لغتنامه دهخدا دلبر اینگونه معنا شده است. دلربا. آنکه دلهای عشاق به حسن و کرشمه برد.
یکی ماه رویست نام اسپنوی / سمن پیکر و دلبر و مشک بوی
(فردوسی)
شه روم را دختری دلبر است / که از روی رشک بت بربر است
(اسدی)
دلپسند
اسم دختر دلپسند به معنای دلخواه، دلکش، قشنگ، مرغوب، مقبول، موافق است.
خود را مپسند دل پسند همه باش / نقصان بپذیر و سودمند همه باش
(خاقانی)
اگرچه داستانی دلپسند است / عروسی در وقایه شهربند است
(نظامی)
دلکش
به معنای جذاب، مطلوب، محبوب، پسندیده، مرغوب و دلربا و خوشآیند، گیرا است.
به پاسخ گفت وی را ویس دلکش / صبوری چون توانم من در آتش
(ویس و رامین)
هر لفظی از آن چو صورتی دلکش / هر بیتی از آن چو لعبتی زیبا
(مسعود سعد)
دلنواز
به معنای مایهی آرامش دل، آرامشبخش است و در قدیم به معنای نوازشگر، مهربان و دلسوز، محبوب و معشوق به کار میرفت.
تو کشان زلف و من چو گربه برآن / سنبل دلنواز می غلطم
(خاقانی)
دنیا
به معنای کیهان، جهان، گیتی است.
دیبا رخ
لغتنامه دهخدا نیز به کسی اطلاق میشود که چهرهای لطیف و زیبا همچون دیبا دارد. این نام ترکیبی از “دیبا” به معنای پارچهای لطیف و ارزشمند و “رخ” به معنای چهره است، که در مجموع به شخصی با چهرهای لطیف و زیبا اشاره دارد.
یادم از آن لعبت دیبا رخان / کز لب خود دادی حلوای من
( سوزنی)
رام دخت
این نام ترکیبی از “رام” به معنای آرام و مطیع و “دخت” به معنای دختر است. رامدخت، نامی است که شخصیتی آرام، باوقار و فرمانپذیر را تداعی میکند و جلوهای از لطافت و سکون را در خود جای داده است.
رامش
به معنای شادی و طرب، عیش و خوشی، نغمه، امن و آسودگی است.
سراینده باش و فزاینده باش / شب و روز با رامش و خنده باش
(فردوسی)
برفتند با رامش از پیش تخت / بزرگان فرزانه و نیکبخت
(فردوسی)
رامک
این نام از ریشه رام گرفته شده و به معنای کسی است که آرامش میبخشد یا خود دارای صفت رام و آرام است. رامک با معنای لطیف و آرامبخش خود، تداعیگر شخصیتی مهربان و دلنشین است که حضورش آرامش و صلح را به ارمغان میآورد
رکسانا
رکسانا نام دختر دارا، یکی از شاهان بزرگ هخامنشی است. طبق روایتهای تاریخی، پس از شکست دارا در برابر اسکندر مقدونی، به موجب وصیت دارا، رکسانا به عقد نکاح اسکندر درآمد. این نام با معنای تاریخی و فرهنگی خود، یادآور دوران شکوه امپراتوری هخامنشی و پیوندهای تاریخی میان شرق و غرب است.
روژین
به معنای نور زیاد خورشید و منسوب به روز، تابناک و درخشنده است.
روناک
به معنای روشن، زلال، آشکار، شفاف است. اسمی کردی و به معنی روشنایی است.
رونیا
آن کس که چهرهاش مثل نیاکان است، به مجاز اصیل و نژاده است. اصیل و با نژاد در کردی مترادف روشنایی است.
زرنگار
این اسم دختر به معنای طلاکوب و دارای نقشهایی از طلا است و فرهنگ فارسی عمید نیز به معنای کسی که با زر در روی چیزی نقش و نگار میکند و چیزی که با آب زر نگاشته یا نقاشی شده باشد، است.
زری
به معنای زر دار است و در فرهنگ فارسی عمید نیز پارچۀ زردوزی شده، پارچۀ زربفت، پارچهای که تارهای زر داشته باشد، زر دار، زر تاری معنا شده است.
زرین
به معنای زیبا و آراسته و در فرهنگ دهخدا نیز منسوب به زر و طلائی است.
چون گل سرخ از میان پیلغوش / یا چو زرین گوشوار از خوب گوش
(رودکی)
شد آن تاجور شاه و چندان سپاه / همان تخت زرین و زرین کلاه
(فردوسی)
گرفتم که جایی رسیدی به مال / که زرین کنی سندل و چاچله
(عنصری)
زُمرد
سنگهای قیمتی و عموماً سبز رنگ که در جواهرسازی به کار میرود.
تا مورد سبز باشد چون زمرد / تا لاله سرخ باشد چون مرجان
(فرخی)
زمرد دیده افعی چگونه می بپالاید / عقیق و لعل رمانی چرا اصل از حجر دارد
(ناصرخسرو)
هوا بر سبزه گوهرها گسسته / زمرد را به مروارید بسته
(نظامی)
زیبا دخت
به معنای دختر زیباروی است.
زیبند
اسم دختر زیبند به معنای در خور شایسته و سزاوار بوده و در لغتنامه دهخدا نیز به معنای صاحب استعداد و برازنده است.
بیا و سر و تاج ما را ببین / اگر هست زیبنده کن آفرین
(فردوسی)
بتاج عالم آرایش که خورشید / چنین زیبنده ٔ افسر نباشد
(حافظ)
زیور
به معنای هر چیزی که با آن چیز دیگر را بیارایند بوده و در لغتنامه دهخدا نیز به معنای زینت، آرایش، حلیه، حلیت، بزک، پیرایه ذکر شده است.
به خروارها نامور گوهر است /همه زر و سیم است و هم زیور است
(فردوسی)
راست گفتی یکی درختی بود /برگ او زر و بار او زیور
(فرخی)
ژاله
به معنای تگرگ، قطرهی باران، شبنم و قطرهای که روی برگ گل یا گیاه قرار میگیرد، است.
ژرفا
به معنای عمیق بوده و در لغتنامه دهخدا نیز در معنای قعر و گودی ذکر شده است.
ساتین
ساتین به معنای محبوب و دوستداشتنی است. این نام با مفهوم عمیق عشق و علاقه، تداعیگر فردیست که در دل اطرافیان جای دارد و از محبت دیگران برخوردار است.
سانیا
سانیا به معنای سایه روشنِ جنگل است. این نام با تصویرسازی از بازی نور و سایه در میان درختان، احساسی از آرامش و طبیعت را به ذهن میآورد.
ساویس
به معنای گرانمایه و نام نوعی پنبه است. در فرهنگ فارسی عمید نیز به معنای جامهای که لای آن پنبه دوخته باشند و هر چیز نفیس و گرانمایه و پنبۀ زدهشده که لای جامه میگذارند.
سپیتا
به معنای سفیدترین و پاکترین است.
ستی
به معنای فولاد و آهن بوده و درگذشته به معنای عنوانی احترامآمیز برای زنان بوده است.
زمین چون ستی بینی و آب رود / بگیرد فراز و بیاید فرود
(ابوشکور)
سرور
به معنای کسی مورد احترام زیادی قرار میگیرد و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد، است، در فرهنگ فارسی عمید به معنای بزرگتر طایفه و قبیله است.
سمنبر
به معنای دارای اندام زیبا چون سَمن، یا دارای اندام سفید و لطیف است.
سمنزار
به معنای جایی که در آن گلهای یاسمین بسیار روییده باشد و یاسمنزار است.
از کوه تا بکوه بنفشه ست و شنبلید / از پشته تا به پشته سمنزار و لالهزار
(فرخی)
زدوده تیغ گهروار رنگ داده بخون / بنفشه زار و سمن زار و لاله زار تو باد
(سوزنی)
سنبل
به معنای گلِ خوشهای بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز، آبی، سفید و زرد است. در قدیم نیز در متون ادبی مجاز از گیسو، زلف به کار میرفت.
سودابه
به معنای آب روشنی بخش و نام دختر پادشاه هاماوران (حمیر) و زن کیکاووس، پادشاه کیانی، است. او به حسن مشهور و اعراب او را شعرای یمانی میگفتند و آن را سوداوه نیز گفتهاند.
غمین گشت سودابه را پیش خواند / ز کاووس چندی سخنها براند
(فردوسی)
سوزان
به معنای آتشین، پرحرارت و گرمای بسیار زیاد است. در متون قدیم به مجاز سرشار از اندوه و اشتیاق به کار میرفت.
کامران باش و می لعل خور و دشمن را /گو همی خور شب و روز آتش سوزان چو ظلیم
(فرخی)
مر آتش سوزان را مر باد سبک را / مر آب روان را و مر این خاک گران را
(ناصرخسرو)
سوگند
به معنای قسم، استواری بر پیوند، استواری بر گفتن و راستگویی است. در لغتنامه دهخدا نیز به معنای اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود میکند و خدا یا بزرگی را شاهد میگیرد.
بر این نیز بهرام سوگند خواست / زبان بود بر جان او بند خواست
(فردوسی)
چرا بر عهد و سوگند رسول خویش نشتابی / بسوی عهد فرزندش گر اهل عهد و سوگندی
(ناصرخسرو)
سیمین
به معنای سفید و درخشان بوده و در متون قدیمی به مجاز از زیبایی به کار میرود.
در او افراشته درهای سیمین / جواهرها نشانده در بلندین
(شاکر بخاری)
طبقهای زرین و سیمین نهاد / نخستین ز قیدافه کردند یاد
(فردوسی)
گردد شمر ایدون چو یکی دام کبوتر / دیدار ز یک حلقه بسی سیمین قنقار
(منوچهری)
سیندخت
به معنای دختر سیمرغ بوده و نام زن مهراب شاه، والی کابل، مادر رودابه و جد مادری رستم دستان است.
شاداب
اسم دختر شاداب به معنای با طراوت، تازه، شاد است.
بشد شاد سهراب از گفت مرد / بخندید و رخساره شاداب کرد
(فردوسی)
ز نرگس تهی یافتم خواب را/ ندیدم جوان سرو شاداب را
(نظامی)
شادکام
به معنای خوشحال و سعادتمند، شاد و خوشبخت بوده و نام برادر فریدون نیز است.
برادر دوبودش دو فرخ همال / ازو هر دو آزاده مهتر بسال
یکی بود از ایشان کیانوش نام / دگر نام پر مایه ٔ شادکام
(فردوسی)
شادیافزا
به معنای سرور بخش، فرحافزا است.
بر موافق گیسو حور بهشت / بوی خلق شادی افزای توباد
(قوامی رازی)
شایسته
به معنای با ارزش، سزاوار دارای ویژگی مطلوب، مناسب، سزاوار و در خور، لایق و دارای تواناییهای لازم برای به دست آوردن چیزی یا انجام دادن کاری است.
بدو گفت بگزین ز لشکر سوار / ز گردان شایسته ٔ کارزار
(فردوسی)
شایسته تر ز خدمت او خدمتی مخواه / بایسته تر ز درگه او درگهی مدان
(فرخی)
شورانگیز
به معنای هیجان انگیز و در قدیم به معنای آشوب به پا کننده، فتنه انگیز بوده است.
چو تیغ گیرد بهرام دیس شورانگیز/ چو جام گیرد خورشیدوار زرافشان
(فرخی)
وه که آتش در جهان زد عشق شورانگیز من / چون من اندر آتش افتادم جهانی گو مباش
(سعدی)
شهگل
به معنای بهترین گل، گلِ شاهانه است.
شهین
به معنای ارزشمند و منسوب به شاه، به مجاز دارای ارزش و مقامِ شاهانه است.
شیدرخ
به معنای آفتاب رو، درخشان رو و به مجاز زیباست.
شیفته
به معنای آن که به کسی یا چیزی دل بسته و در لغتنامه دهخدا نیز عاشق، مفتون، دلباخته، مغرم چنین ذکر شده است.
عشق است بلای دل و تو شیفته ٔ عشق /سنگی تو مگر کَانده بر تو نکند کار
(فرخی)
دل من شیفته بر سایه و جاه و خطر است / وَاندر این خدمت با سایه و جاه و خطرم
(فرخی)
صدپر
به معنای گل سرخ و زیبا است.
طرفه
در معنای شگفت آور و در فرهنگ فارسی عمید نیز به معنای شوخ، ظریف و نیک، نیکو ذکر شده است.
طیلا
به معنای می پخته شده، شرابی که از جوشاندن و فشرده کردن انگور، مویز، یا خرما به دست میآید.
غنچه
به معنای گلی که شکفته نشده و هنوز گلبرگهایش فشرده هستند، است. در متون قدیم مجاز از دهان کوچک و زیبای معشوق بوده است.
آستین برزده ای دست به گل برزده ای / غنچه ای چند از او تازه و نو برچده ای
(منوچهری)
غنچه عقیق یمن، کرد برون از دهن /گشت زرافشان چمن چون کف صدر کبار
(خاقانی)
فایدیم
به معنای گل نیلوفر، نام همسر داریوش، دختر هوتن و نام زن کمبوجیهی سوم است.
فر مهر
به معنای شکوه و جلال، مهربانی و محبت و کسی که مهر و عشقی با شکوه دارد.
فراتاگون
نام دختر آرتان و همسر داریوش بزرگ است.
فرانک
به معنای پروانه، نام مادر شاه فریدون و زن بهرام گور است.
فردخت
فردخت به معنای دختر باشکوه و زیبارو است.
فرزانه
به معنای دارای خِرَد و پختگی و دانا بوده و در لغتنامه دهخدا به معنای حکیم. دانشمند. عاقل است.
نباشد میل فرزانه به فرزند و به زن هرگز/ ببرد نسل این هر دو نبرد نسل فرزانه
(کسایی)
فرزانه تر از تو نبود هرگز مردم / آزاده تر از تو نبرد خلق گمانه
( خسروی سرخسی)
فرسیما
به معنای دختری که دارای چهره و سیمای با شکوه و جذاب است.
فروزان
به معنای فروزنده، شعلهور، مشتعل، روشن، تابناک و درخشنده است.
تهمتن چو بشنید آن خواب شاه / ز باز و ز تاج فروزان چو ماه
(فردوسی)
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است / تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا
(امیرمعزی)
فریماه
به معنای ماه خجسته و مبارک، سعادتمند و باشکوه است.
فرین
به معنای دارای شکوه و جلال و تابهای از سفال برای پختن نان است.
کاناز
به معنای چوب انتهای خوشهی خرما که به درخت چسبیده است، بن خوشهی خرما آنجا که به نخل چسبیده است.
کبیتا
نوعی شیرینی است که با مغز گردو، بادام، پسته و مانند آنها تهیه میشود.
کتایون
به معنای جهان بانو است. نام چند زن در داستانهای کهن ایرانی، از جمله دختر پادشاه روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار که نام دیگرش را ناهید گفتهاند.
کیانا
در گذشته به معنی طبیعت بوده است.
همه آزادگی همت تو/ قهر کرده ست مر کیانا را
(خسروی)
گل بهار
به معنای گل بهاری و گیاهی زینتی از خانوادهی کاسنی، بابونه، بهارنارنج است.
گل نوش
به معنای شهد گل بوده و نام نوایی در موسیقی نیز هست.
تا بر بم و بر زیر نوای گل نوش است / تا بر گل بر بار خروش ورشان است
گلدیس
به معنای مانند گُل است و به مجاز زیبارو و لطیف است.
گلشید
به معنای گلِ درخشان، گلِ خورشید و در مجاز زیبا و درخشان است.
لبخند
به معنای خندهی کوتاه و بیصدایی که در آن فقط لبها از هم باز میشوند و تبسم است.
لبخند نهاد بر لب من / بر غنچه ٔ گل شکفتن آموخت
(ایرج میرزا)
برقع از رخ به یک طرف افکند/ عالمی زنده کرداز لبخند
( میرزا طاهر وحید)
لیان
لیان به معنای درخشان، تابان است.
لیو
لیو به معنای خورشید است.
ای ساقی مهروی درانداز و مرا ده / زآن می که رزش مادر و لیوش پدر آمد
(انوری)
ماهوار
به معنای مانند ماه، شبیه به ماه است و به مجاز زیبا رو است.
مژده
به معنای خبر خوش و شادی بخش، بشارت، مژدگانی است.
یکی مهر و منشور باید همی / بدین مژده برسور باید همی
(فردوسی)
چنین گفت ای گیوخسرو منم / جهان را یکی مژده ٔ نو منم
(فردوسی)
مهرآسا
به معنای مانند خورشید و به مجاز اشاره به دختری زیبارو دارد.
مهرنگار
به معنای خورشید زیباروی و به مجاز معشوق زیباروی، دختر یا زنِ زیباروی، بت، صنم است.
مهوش
به معنای مانند ماه و زیبارو بوده و در لغتنامه دهخدا خوب صورت مانند ماه بیان شده است.
مطربان دیدم کش، سرو بالا مهوش / چنگهاشان در کش جمله در می غرقوش
(سوزنی)
غنچه ٔ عنبریت ای مهوش / در همه حلقها طناب انداخت
(عطار)
مینو
به معنای بهشت، فردوس و عالم بالا است.
ز مینو فرستاد زی من خدای / مرا گفت از اینجا به مینو برآی
(دقیقی)
کجا یافتستم من از کیقباد / به مینو همین جان او شاد باد
(فردوسی)
نایریکا
به معنای برگزیده و پسندیده است.
نوشین
به معنای شیرین، خوشایند، دلپذیر گوارا، خوش گوار و شفابخش است.
انوشه منش باد دارای دهر/ ز نوشین جهان باد بسیاربهر
(نظامی)
بگیر باده ٔ نوشین و نوش کن به صواب / به بانگ شیشم با بانگ افسر سگزی
(منوچهری)
نیلوفر
به معنای گلهای سفید، کبود و زرد رنگ گیاهی به همین نام که دارای خاصیت داروئی نیز است.
تا به دی ماه گل سرخ نباشد در باغ / تا به نوروز نباشد گل نو نیلوفر
(فرخی)
مشنو از شب پرک حکایت خور / گرد حربا برآی و نیلوفر
(سنائی)
نیوشا
به معنای فردی شنونده، یادگیرنده و آموزنده است.
به هستی یزدان نیوشاترم / همیشه سوی داد کوشاترم
(فردوسی)
به هر کار کوشا بباید بدن / بدانش نیوشا بباید شدن
(فردوسی)
وانیا
به معنای نسیم آرام و ملایم، فرستاده خدا و هدیه با شکوه از طرف خداوند است.
ورد
در قدیم به معنای گلِ سرخ بوده و در زبان عربی به معنای دلاور است.
وستا
وستا کتاب مقدس زردشتیان است. معنای دیگر این اسم، دانش بوده و در لغتنامه دهخدا به معنای ستایش و شکر خالق است.
چوگلبناز گَل آتش نهاد عکس افکند / به شاخ او بر، دراج گشت وستاخوان
ویدا
ویدا به معنای پیدا، هویدا، ظاهر، آشکار بوده و فرهنگ فارسی معین به معنای کم، اندک است.
ویستا
به معنای یابنده، برخوردار و به معنای دانش و فرهنگ نیز است.
هما
به معنای مرغ خوش پرواز و مایه سلامت و از شخصیتهای شاهنامه میباشد. پرندهای با جثهای نسبتاً درشت دارای بالهای بلند، دُم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار است.
درفشی ز پیل سیه پیکرش / همایی ز یاقوت سرخ از برش
(فردوسی)
تا همایم خوانده ای در کام دل / هرنواله استخوان می آیدم
(خاقانی)
بدین طاوس کرداری، همایی / روان شد چون تذروی در هوایی
(نظامی)
همدم
به معنای همنشین و مونس بوده و در لغتنامه دهخدا به معنای هم نفس. ندیم. قرین و دوست به کار رفته است.
ز یاران هیچ کس محرم ندارد / در این محنت کسی همدم ندارد
(نظامی)
چنین گفتش از کاروان همدمی / مگر تنگ ترکان ندانی همی؟
(سعدی)
آن صنم رفت با هزار هراس / پیش آن همدمان پرده شناس
(نظامی)
دل به امید روی او همدم جان نمیشود / جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند
(حافظ)
هور
به معنای خورشید و در لغت نامه دهخدا به معنای شمس. شارق، ذکاء، شید، بیضا است.
تن پیل و یاقوت رخشان چو هور / زبرجدش خرطوم و دندان بلور
(اسدی)
نور گیتی فروز چشمه ٔ هور / زشت باشد به چشم موشک کور
(سعدی)
به هور هندوان آمد خزینه / به سنگستان غم رفت آبگینه
(نظامی)
هوروش
“وش” در زبان فارسی پسوند شباهت است، بنابراین هوروش به معنای کسی یا چیزی است که به خورشید شباهت دارد. این واژه در واقع نسخه کوتاهشده و امروزی واژه کهن “اخشوروش” است که در گذشته کاربرد داشته است.
یاسمن
به معنای درختچهای زینتی و دارای گلهای درشت و معطر به رنگهای سفید، زرد و قرمز است.
نو بهار آمد و آورد گل و یاسمنا / باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا
(منوچهری)
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی / تا کم شده ست آفت سرما ز گلستان
(منوچهری)
به گل یاسمن دوش پیغام داد / که ازابر خشنودم از باد شاد
(معزی)
یسنا
یسنا در لغت به معنی پرستش، ستایش، نماز، جشن و نام یکی از بخشهای پنجگانهی اوستا و مهمترین آنهاست.
یگانه
اسم دختر یگانه به معنای صمیمی، همدل، یک رنگ، بیهمتا، بینظیر، تنها، منحصر به فرد بوده و در قدیم به معنای یک، یک واحد به کار میرفت. در لغتنامه دهخدا به معنای بی نظیر، ممتاز، بی مانند ذکر شده است.
یا لاف رستمش نزنید ای یگانگان / یا بیژن دوم را از چه برآورید
(خاقانی)
نیک و بد وجود و عدم جمله پاک برد / جان را یگانه کرد که تنها دراوفتاد
(عطار)
کلام آخر
در پایان، انتخاب اسم دختر یا اسم پسر برای فرزندتان نه فقط یک تصمیم، بلکه یک هدیه است؛ هدیهای که به او هویت، ریشه و شخصیت میبخشد. اسامی اصیل ایرانی با معنای عمیق و پیشینه فرهنگی خود، میتوانند راهنمایی باشند برای آیندهای که فرزند شما در پیش دارد. امیدواریم این فهرست از ۱۵۰ نام دخترانه اصیل و خاص ایرانی، به شما در انتخاب نامی که زیبایی و معنا را با هم ترکیب کند، کمک کرده باشد.
اگر شما هم نامی خاص و دلنشین در ذهن دارید یا نظری درباره این فهرست دارید، خوشحال میشویم آن را با ما و دیگران به اشتراک بگذارید. همچنین، اگر این مطلب برایتان مفید بود، با دوستان و آشنایان خود نیز به اشتراک بگذارید تا آنها هم از زیبایی و اصالت این اسامی بهرهمند شوند.
اسم دخترانه ” هلناز” : هل خوشبو و گل ناز، هلناز یعنی زیبا و خوشبو، هل +ناز= هلناز
پس الینا چییییی
خیلی عالی بود ممنون
Elina is not persian name
ممنون از لطفا این پست رو جامع تر بفرمایید درود 💐♥️
درود و احترام
خوب بود لذت بردـم •