بلک فرایدی

گزیده شعرهای عاشقانه انگلیسی معروف با ترجمه فارسی

آشنایی با ادبیات و شعر عاشقانه انگلیسی می‌تواند بسیار جذاب باشد. شما می‌توانید این شعرهای عاشقانه و رومانتیک از برترین شاعران جهان را برای دوستان خود بفرستید و یا آن‌ها را در شبکه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام و توییتر به اشتراک بگذارید. اگر همسر یا نامزد شما به زبان انگلیسی مسلط است می‌توانید با خواندن شعر عاشقانه انگلیسی او را هیجان زده کنید و با او ارتباطی احساسی و عاشقانه برقرار کنید. جالب است بدانید یکی از بهترین راه‌ها برای یادگیری زبان انگلیسی حفظ کردن شعر عاشقانه انگلیسی است.

در این مطلب سعی کردیم زبباترین شعر عاشقانه انگلیسی به همراه ترجمه‌ را برای شما جمع آوری کنیم.

اشعار عاشقانه

مجموعه‌ای از اشعار عاشقانه انگلیسی

پرسی بیش شلی و یک شعر عاشقانه انگلیسی

 

Love philosophy

The fountains mingle with the river

And the rivers with the ocean,

The winds of heaven mix for ever

With a sweet emotion;

Nothing in the world is single;

All things by a law divine

In one spirit meet and mingle.

Why not I with thine?—

See the mountains kiss high heaven

And the waves clasp one another;

No sister-flower would be forgiven

If it disdained its brother;

And the sunlight clasps the earth

And the moonbeams kiss the sea:

What is all this sweet work worth

If thou kiss not me?

“Percy Bysshe Shelley”

………………………………………………..

شعر عاشقانه

“فلسفه عشق”

چشمه ها با رودها

و رودها با اقیانوس در هم می‌آمیزند…

بادهای آسمانی تا ابد با حسی شیرین به هم می‌پیوندند…

در این دنیا هیچ چیز تنها نیست…

همه چیز در دنیا به وسیله‌ی یک قانون الهی  در قالب یک روح در هم تلاقی می‌شوند و همدیگر را ملاقات می‌کنند.

چرا من با تو نیستم؟

به کوه‌ها نگاه کن که بر عرش بوسه می‌زنند…

و موج‌هایی که یکدیگر را در آغوش می‌گیرند

نه خواهر، گل اگر از برادرش روی گرداند بخشیده نخواهد شد

و آفتاب زمین را بغل می‌کند

و پرتوهای ماه بر دریا بوسه می‌زنند.

تمامی این امور دلچسب چه ارزشی دارند…

اگر تو مرا نبوسی؟

پرسی بیش شلی”

………………………………………..

ویلیام باتلر ییتس و شعر عاشقانه انگلیسی معروفش

When You Are Old

BY WILLIAM BUTLER YEATS

When you are old and grey and full of sleep,

And nodding by the fire, take down this book,

And slowly read, and dream of the soft look

Your eyes had once, and of their shadows deep;

How many loved your moments of glad grace,

And loved your beauty with love false or true,

But one man loved the pilgrim soul in you,

And loved the sorrows of your changing face;

And bending down beside the glowing bars,

Murmur, a little sadly, how Love fled

And paced upon the mountains overhead

And hid his face amid a crowd of stars.

………………………………………………..

اشعار عاشقانه انگلیسی

“زمانی که پیر شوی”

 به هنگامی که پیر شوی و موهایت خاکستری و خواب آلوده شود کنار شومینه چرت بزن، این کتاب را از قفسه پایین بیاور و به آرامی بخوان رویای لطیف ببین

که زمانی چشمانت فروغ داشت و نفوذ چشمانت عمیق بود

 در دوران شکوهت، تعدادی تو را دوست داشتند

و زیباییت را با عشقی دروغین و یا راستین دوست داشتند

 اما شخصی روح مهاجر درونت را دوست داشته است

رنج صورت در حال تغییر تو را دوست داشته است

 و به همان حالتی که در کنار میله‌های گداخته شومینه خموده شده‌ای

با خود زمزمه کن، کمی اندوهناک، که چگونه عشق گریخته است؟

 و چگونه بر فراز کوه‌های دوردست گام برداشته است؟

 و صورت خود را در میان ستاره‌ها پنهان کرده

“ویلیام باتلر ییتس”

……………………………………

شعر عاشقانه انگلیسی از الیزابت برت براونینگ

How Do I Love Thee? (Sonnet 43)

How do I love thee? Let me count the ways.

I love thee to the depth and breadth and height

My soul can reach, when feeling out of sight

For the ends of being and ideal grace.

I love thee to the level of every day’s

Most quiet need, by sun and candle-light.

I love thee freely, as men strive for right.

I love thee purely, as they turn from praise.

I love thee with the passion put to use

In my old griefs, and with my childhood’s faith.

I love thee with a love I seemed to lose

With my lost saints. I love thee with the breath,

Smiles, tears, of all my life; and, if God choose,

I shall but love thee better after death.

” Elizabeth Barrett “

…………………………………….. 

50 Ways To Show Someone You Love Them

…………………………………….. 

“چگونه دوستت می‌دارم؟ ” (غزل ۴۳)

چگونه دوستت می‌دارم؟

 بگذار راه‌های دوست داشتنت را بشمارم.

 من تو را به بلندی، به وسعت و به عمق دوست می‌دارم.

 که روحم می‌تواند به آن‌ها دست یابد زمانیکه پر از حس‌های ناشناخته

به اندازه پایان هستی

و در کمال زیبایی هستم.

تو را دوست می‌دارم

به اندازه مسکوت‌ترین نیاز روزانه

به آفتاب و روشنایی شمع

 آزادانه دوستت می‌دارم

همانند مردانی که برای حقیقت می‌جنگند

تو را خالصانه دوست می‌دارم

همانند مردمانی که به ستایش بر می‌خیزند

 تو را دوست می‌دارم

به وسیله اشتیاقی که در رنج‌های قدیمی و ایمان کودکی‌ام نهفته است

 تو را دوست می‌دارم

با عشقی که گمان می‌کنم گمش کردم

 و با مقدسات گمشده‌ام

 تو را دوست می‌دارم

با نفس،

 خنده‌ها و گریه‌های تمام طول زندگی‌ام

و اگر خدا بخواهد

 پس از مرگ

تو را بهتر دوست خواهم داشت.

” الیزابت برت براونینگ “

…………………………………….. 

بیشتر بخوانید: مجموعه جدیدترین اشعار و پیام صبح بخیر عاشقانه ، متفاوت با همیشه صبح را بخیر بگویید.

رومانتیک‌ترین شعر عاشقانه انگلیسی ادوارد استالن کامینجز

i carry your heart with me(i carry it in my heart)

i am never without it(anywhere

i go you go,my dear;and whatever is done

by only me is your doing,my darling)

                                            i fear

no fate(for you are my fate,my sweet)i want

no world(for beautiful you are my world,my true)

and it’s you are whatever a moon has always meant

and whatever a sun will always sing is you

here is the deepest secret nobody knows

(here is the root of the root and the bud of the bud

and the sky of the sky of a tree called life;which grows

higher than soul can hope or mind can hide)

and this is the wonder that’s keeping the stars apart

i carry your heart(i carry it in my heart)

“B

Y E. E. CUMMINGS”

…………………………………….. 

برترین اشعار انگلیسی

“قلبت را با خود حمل می‌کنم (قلبت را در قلبم می‌برم)”

قلبت را با خود حمل می‌کنم (قلبت را در قلبم می‌برم)

تو همیشه با من هستی (همه جا)

من که می‌روم، تو هم می‌آیی

 عزیز من، تمام کارهایی را که انجام دادم در واقع تو انجام می‌دهی، محبوبم

از سرنوشت نمی‌هراسم (برای من، سرنوشت تویی، شیرینم)

دنیا را نمی‌خواهم (که زیبایی تو، دنیایم شده است، حقیقت من)

و تو همان چیزی هستی که ماه با تو معنا پیدا کرده

و هر آواز همیشگی خورشید که خواهد خواند، تو هستی

هدیه تو عمیق‌ترین راز نهفته، که همه از آن بی‌خبرند

(هدیه تو، ریشه به ریشه، جوانه به جوانه، آسمان به آسمانِ درختی است که زندگی نامیده می‌شود، که رشد می‌کند

بالاتر از جایی که روح را توان امیدواری و ذهن را توان پنهان شدن است)

و این امری شگفت انگیز است که ستاره‌ها را با فاصله از هم نگه می‌دارد…

قلبت را با خود حمل می‌کنم (قلبت را به همراه قلبم می‌برم)

“ادوارد استالن کامینجز”

…………………………………………………………..

پابلو نرودا و شعر عاشقانه انگلیسی به نام عشق

“Love”

I crave your mouth, your voice, your hair.

Silent and starving, I prowl through the streets.

Bread does not nourish me, dawn disrupts me, all day

I hunt for the liquid measure of your steps.

I hunger for your sleek laugh,

your hands the color of a savage harvest,

hunger for the pale stones of your fingernails,

I want to eat your skin like a whole almond.

I want to eat the sunbeam flaring in your lovely body,

the sovereign nose of your arrogant face,

I want to eat the fleeting shade of your lashes,

and I pace around hungry, sniffing the twilight,

hunting for you, for your hot heart,

like a puma in the barrens of Quitratue

“Pablo Neruda”

عشق و اشعار عاشقانه

…………………………………….

“عشق”

دهانت را، صدایت را، موهایت را طلب می‌کنم.

خموش و گرسنه، به هوای دیدنت در خیابان‌ها پرسه می‌زنم.

نان مرا سیر نمی‌کند

سپیده‌دم مرا بی‌قرار می‌کند

تمام روز به شکار رد پای اندازه گام‌هایت مشغولم…

من گرسنه‌ی خنده‌ی دلنشین تو هستم..

رنگ دستانت مرا وحشی می‌کند

من گرسنه‌ی سرانگشتان تو هستم…

هوس می‌کنم که پوست صورتت را همچون بادامی کامل به دندان گیرم.

دلم می‌خواهد پرتو آفتاب را با دهان بخورم، هنگامی که بر اندام دوست‌داشتنی تو

و بینی سر بالا و صورت مغرورت می‌تابد…

می‌خواهم از سایه‌ی زودگذر مژگانت تغذیه کنم…

به هنگام گرگ و میش، گرسنه در اطرافت قدم می‌زنم

برای شکار تو و قلب گرمت

همچو یوزپلنگی در زمینی لم یزرع، در کوئی تراتو

“پابلو نرودا”

…………………………………………….

ولنتاین اثری عاشقانه از کارول آن دافی

“Valentine”

Carol Ann Duffy

Not a red rose or a satin heart.

I give you an onion.

It is a moon wrapped in brown paper.

It promises light

like the careful undressing of love.

Here.

It will blind you with tears

like a lover.

It will make your reflection

a wobbling photo of grief.

I am trying to be truthful.

Not a cute card or a kissogram.

I give you an onion.

Its fierce kiss will stay on your lips,

possessive and faithful

as we are,

for as long as we are.

Take it.

Its platinum loops shrink to a wedding ring,

if you like.

Lethal.

Its scent will cling to your fingers,

cling to your knife.

بهترین اشعار

………‌‌‌‌………………………………..

“ولنتاین”

نه یک گل رز سرخ یا یک قلب اطلسی

من به تو یک پیاز هدیه می‌دهم.

یک ماه آسمانی است که کاغذی قهوه‌ای رنگ به دور خود پیچیده.

که روشنایی را وعده می‌دهد،

همانند عریان شدن محتاطانه عشق

بفرما…

این هدیه، چشمانت را با اشک نابینا می‌کند

همانند معشوق

تصویرت را مانند تصویر لرزان حزن‌انگیزی بازتاب می‌کند…

تلاش می‌کنم که صادق باشم

نه کارتی جذاب است و نه بوسه‌ای با پیغام عاشقانه

من به تو یک پیاز هدیه می‌دهم

اثر بوسه‌ی تندش بر لبانت باقی خواهد ماند…

مالک و وفادار

همانگونه که ما هستیم…

تا هروقت که زنده باشیم

هدیه ات را بگیر…

حلقه‌های پلاتینی دایره‌ای آن، کوچک می‌شوند و به یک حلقه ازدواج تبدیل می‌شوند.

اگر تو بخواهی…

مهلک است

رایحه‌ی آن به انگشتانت،

به چاقویت می‌چسبد…

“کارول آن دافی”

……………………………..

 

ستاره درخشان یک شعر انگلیسی عاشقانه تمام عیار

Bright star

, would I were stedfast as thou art—

Not in lone splendour hung aloft the night

And watching, with eternal lids apart,

Like nature’s patient, sleepless Eremite,

The moving waters at their priestlike task

Of pure ablution round earth’s human shores,

Or gazing on the new soft-fallen mask

Of snow upon the mountains and the moors—

No—yet still stedfast, still unchangeable,

Pillow’d upon my fair love’s ripening breast,

To feel for ever its soft fall and swell,

Awake for ever in a sweet unrest,

Still, still to hear her tender-taken breath,

And so live ever—or else swoon to death.

“John keats”

شعرهای انگلیسی جذاب

……………………………..

ستاره درخشان

ای کاش همچون تو محکم بودم

و نه در تنهایی پرشکوهت در دل آسمان شب،

و تماشاگری، با چشمانی باز تا همیشه

مانند خالقی صبور و زاهدی بی خواب

آب‌های روان به دور بدن آدمی وظیفه‌ی الهی پاکی بخشی را ادا می‌کنند.

و یا خیره به صورتک لطیفی ک افتاده از برف بر روی کوه‌ها و دشت‌ها.

نه، هنوز هم استوار و ثابت است

بر بالین سینه‌ی پر از عشقم سرگذاشته

تا فراز و فرود آرام آن را تا ابد حس کند.

تا برای همیشه با یک ناآرامی شیرین بیدار شود…

هنوز، هنوز هم به نفس‌های لطیفش گوش سپرده

پس اینگونه زندگی کنید تا ابد، یا اینکه که به سمت مرگ بروید.

“جان کیتس”

……………………………

رابرت برنز شاعر شعر عاشقانه انگلیسی یک گل سرخ، رز سرخ

A red, red rose

O my Luve is like a red, red rose

That’s newly sprung in June;

O my Luve is like the melody

That’s sweetly played in tune.

So fair art thou, my bonnie lass,

So deep in luve am I;

And I will luve thee still, my dear,

Till a’ the seas gang dry.

Till a’ the seas gang dry, my dear,

And the rocks melt wi’ the sun;

I will love thee still, my dear,

While the sands o’ life shall run.

And fare thee weel, my only luve!

And fare thee weel awhile!

And I will come again, my luve,

Though it were ten thousand mile.

“robert burns”

شعر عاشقانه انگلیسی کلاسیک

……………………………..

یک گل سرخ، رز سرخ

آه عشق من همانند یک گل رز قرمز رنگ است

که در ماه ژوئن در بهار به تازگی روییده

آه، دلبر من همانند یک موسیقی است که به شیرینی نواخته می‌شود

همانا تو ظریف هستی، بانوی زیبای من

و همانا من محو تو هستم

من تو را هنوز دوست می‌دارم، محبوبم

تا زمانی که تمامی دریاها به مرز خشک شدن برسند، دوستت دارم.

تا زمانی که دریاها به مرز خشک شدن برسند، عزیز من،

و تا وقتی که همه‌ی سنگ‌ها توسط گرمای خورشید ذوب شوند،

من هنوز عاشقت خواهم ماند، شیرین من

حتی وقتی که عمر ماسه‌ها و شن‌ها رو به پایان باشد

تو را زندگی خواهم کرد، یگانه عشق من

برای مدتی تو را زندگی خواهم کرد.

دوباره باز خواهم گشت، عشق من

حتی اگر هزاران مایل فاصله باشد.

“رابرت برنز”

……………………………..

Sonnex 116

Let me not to the marriage of true minds
Admit impediments. Love is not love
Which alters when it alteration finds,
Or bends with the remover to remove.
O no! it is an ever-fixed mark
That looks on tempests and is never shaken;
It is the star to every wand’ring bark,
Whose worth’s unknown, although his height be taken.
Love’s not Time’s fool, though rosy lips and cheeks
Within his bending sickle’s compass come;
Love alters not with his brief hours and weeks,
But bears it out even to the edge of doom.
If this be error and upon me proved,
I never writ, nor no man ever loved.

“William Shakespeare”

اشعار شاعران دنیا

…………………………………..

“غزلواره ۱۱۶ از شکسپیر”

 اجازه دهید تا نگویم دلیل اینکه دو انسان عاقل نباید با هم ازدواج کنند چیست؟

 عشق واقعی، عشقی است که با تغییر اوضاع دگرگون نشود

و یا بیدی نباشد که با هر بادی بلرزد

آه نه! عشق حقیقی باید همانند فانوس دریایی باشد که با وجود طوفان‌های سنگین هرگز نلرزد

 عشق حقیقی همچو ستاره قطبی، راهنمایی است برای هدایت کشتی‌های سرگردان

ستاره‌ای که اگرچه ارتفاع آن را اندازه گرفته‌اند اما ارزشش ناشناخته است.

عشق برده‌ی زمان نیست،

گرچه لب‌ها و گونه‌های گلگون با گذشت زمان تغییر می‌کنند

اما عشق با گذر ساعت‌ها و هفته‌ها عوض نمی‌شود،

بلکه تا ابد پابرجا و جاودان می‌ماند

 اگر سخن من خطا باشد و این بر من ثابت شود پس از این هرگز نه شعری سروده‌ام و نه هرگز انسانی عاشق شده است.

“ویلیام شکسپیر”

…………………………………..

آنابل لی شعر عاشقانه انگلیسی شاعر معروف، ادگار آلن پو

Annabel Lee

It was many and many a year ago,
In a kingdom by the sea,
That a maiden there lived whom you may know
By the name of Annabel Lee;
And this maiden she lived with no other thought
Than to love and be loved by me.

I was a child and she was a child,
In this kingdom by the sea:
But we loved with a love that was more than love—
I and my Annabel Lee;
With a love that the winged seraphs of heaven
Laughed loud at her and me.

And this was the reason that, long ago,
In this kingdom by the sea,
A wind blew out of a cloud, chilling
My beautiful Annabel Lee;
So that her highborn kinsman came
And bore her away from me,
To shut her up in a sepulchre
In this kingdom by the sea.

The angels, not half so happy in heaven,
Went laughing at her and me—
Yes!—that was the reason (as all men know,
In this kingdom by the sea)
That the wind came out of the cloud by night,
Chilling and killing my Annabel Lee.

But our love it was stronger by far than the love
Of those who were older than we—
Of many far wiser than we—
And neither the laughter in heaven above,
Nor the demons down under the sea,
Can ever dissever my soul from the soul
Of the beautiful Annabel Lee:

For the moon never beams, without bringing me dreams
Of the beautiful Annabel Lee;
And the stars never rise, but I feel the bright eyes
Of the beautiful Annabel Lee;
And so, all the night-tide, I lie down by the side
Of my darling—my darling—my life and my bride,
In her sepulchre there by the sea,
In her tomb by the sounding sea.

Edgar Allan Poe

شعرهای انگلیسی ناب

…………………………

“آنابل لی”

سال‌ها پیش

در سرزمینی ساحلی

 دخترکی زندگی می‌کرد

که احتمالاً او را بشناسید

به نام آنابل لی

همه فکر و ذکر دخترک فقط عشق ورزیدن و عشق بازی با من بود

 من و آن دختر هر دو کودک بودیم

 در این سرزمین ساحلی

 با عشقی فراتر از یک عشق معمولی عاشق هم بودیم

من و آنابل لیِ من

که فرشتگان آسمان نیز به عشق من و آنابل غبطه می خوردند.

به همین دلیل بود که خیلی وقت پیش

در این سرزمین ساحلی

وزش باد سردی از یک ابر

آنابل لیِ زیبای مرا منجمد کرد

 پس از آن نزدیکانش آمدند و او را از من دور کردند

 تا در مقبره‌ای در این سرزمین ساحلی او را دفن کنند

 نیمی از فرشته‌ها در بهشت خوشحال نبودند

 آری! همان‌هایی که من و آنابل را مسخره می‌کردند.

 آری! علتش این بود، (همه می‌دانند در این سرزمین ساحلی) باد سردی از ابری وزید و آنابل لیِ مرا منجمد کرد و کشت،

 اما عشق من و آنابل لی فراتر از عشق کسانی بود که از ما بزرگتر بودند

 فراتر از عشق کسانی بود که عاقل‌تر بودند

حتی فرشتگان بر فراز آسمان‌ها

و نه اهریمنان در قعر دریا

هرگز نخواهند توانست روحم را از روح آنابل زیبایم جدا کنند

ماه، هرگز درخشش ندارد اگر خاطرات آنابل لی مرا تجدید نکند

و ستارگان هرگز طلوع نمی‌کنند مگر اینکه من درخشش چشم آنابلیِ زیبایم را حس کنم

بنابراین در تمام طول جزر و مد در شب کنار دلبرم، آنابل لی عزیزم، عروس زیبایم در مقبره‌ی ساحل دریا

در آرامگاهش کنار دریا می‌خوابم.

“ادگار آلن پو”

…………………………….

آندره مارول و شعر عاشقانه انگلیسی وی

To His Coy Mistress,

Had we but world enough and time,
This coyness, lady, were no crime.
We would sit down, and think which way
To walk, and pass our long love’s day.
Thou by the Indian Ganges’ side
Shouldst rubies find; I by the tide
Of Humber would complain. I would
Love you ten years before the flood,
And you should, if you please, refuse
Till the conversion of the Jews.
My vegetable love should grow
Vaster than empires and more slow;
An hundred years should go to praise
Thine eyes, and on thy forehead gaze;
Two hundred to adore each breast,
But thirty thousand to the rest;
An age at least to every part,
And the last age should show your heart.
For, lady, you deserve this state,
Nor would I love at lower rate.

But at my back I always hear
Time’s wingèd chariot hurrying near;
And yonder all before us lie
Deserts of vast eternity.
Thy beauty shall no more be found;
Nor, in thy marble vault, shall sound
My echoing song; then worms shall try
That long-preserved virginity,
And your quaint honour turn to dust,

And into ashes all my lust;
The grave’s a fine and private place,
But none, I think, do there embrace.

Now therefore, while the youthful hue
Sits on thy skin like morning dew,
And while thy willing soul transpires
At every pore with instant fires,
Now let us sport us while we may,
And now, like amorous birds of prey,
Rather at once our time devour
Than languish in his slow-chapped power.
Let us roll all our strength and all
Our sweetness up into one ball,
And tear our pleasures with rough strife
Through the iron gates of life:
Thus, though we cannot make our sun
Stand still, yet we will make him run.

Andrew Marvell

شعر عاشقانه انگلیسی برتر

……………………………………

“شعری از آندره مارول برای معشوقه‌ی دلربایش”

اگر وقت کافی و دنیای ابدی داشتیم،

اگر این بانوی عشوه‌گر، بی‌گناه بود

می‌نشستیم و فکر می‌کردیم که کدامین راه برای قدم زدن و سپری کردن برای روز طولانی عشقمان بهتر است…

تو به دنبال یاقوت در ساحل گنگ هند می‌گردی و من در کنار رود هامبر عجز و ناله می‌کنم.

من تو را ده سال قبل از حضرت نوح دوست می‌داشتم

و اگر می‌خواستی باید همان موقع قبل از مسیحیت از پذیرفتن آن امتناع می‌کردی‌.

دانه‌ی عشق من باید بسیار سریع‌تر از امپراطوری‌ها رشد کند، اما از آن آرام‌تر:

صدسال زمان نیاز است

تا چشمان پرفروغت را که بر روی پیشانی‌ات هست، ستایش کنم…

 دویست سال زمان برای پرستیدن سینه‌‌ات نیاز دارم…

و سی هزار سال زمان برای ستایش تمام اعضای بدنت می‌خواهم…

در روزهای واپسین عمرت می توان حرف قلبت را فهمید…

 بانو تو سزاوار این همه ستایش هستی چگونه می شود تو را کمتر از این دوست داشت؟

 اما همیشه پشت سرم نجوایی را می‌شنوم

زمان همچون ارابه‌ای بالدار است که با عجله به سمت ما می‌آید

و سال‌ها قبل از ما کسانی بودند که اکنون آرمیده‌اند.

دشت‌هایی هستند که از ابتدای جهان به وجود آمده‌اند

که آنجا دیگر زیبایی یافت نمی‌شود

و در این طاق مرمر،

 پژواک صدای من به گوش نمی‌رسد

و سپس کرم‌ها در تلاش‌اند که ناب و پاک بودنت را از بین ببرند

 نجابتت لکه دار می‌شود

هوس من تبدیل به خاکستر می‌شود

گور مکانی خصوصی و خوب است

 اما بعید می‌دانم کسی برای آن مشتاق باشد

جوانی، مانند شبنم صبحگاهی بر روی صورتت نشسته است

و هنگامی که روح مشتاق تو، از هر آتشی در هر روزنه زبان می‌کشد،

بیا همانند پرندگان شکاری که عاشق طعمه خود هستند، هر چیزی را که می‌توانیم شکار کنیم.

 سریع‌تر از آنکه زمان بخواهد روزنه‌های شور و اشتیاق ما را ببندد

بیا تمام قدرت و اشتیاق وجودمان را همانند توپی در بیاوریم و با ضربه‌ای محکم آن را از میان دروازه‌های آهنی زندگی عبور دهیم

و فشار‌ها را از بین ببریم

 اگر چه نمی‌توانیم خورشید را مجبور کنیم که آرام بماند اما می‌توانیم او را مجبور کنیم که با تمام وجود بتابد.

“آندره مارول”

 ……………………..,……………..

چهارچوب خوب نام یک اثر عاشقانه به زبان انگلیسی

Good Bones

Life is short, though I keep this from my children.

Life is short, and I’ve shortened mine

in a thousand delicious, ill-advised ways,

a thousand deliciously ill-advised ways

I’ll keep from my children. The world is at least

fifty percent terrible, and that’s a conservative

estimate, though I keep this from my children.

For every bird there is a stone thrown at a bird.

For every loved child, a child broken, bagged,

sunk in a lake. Life is short and the world

is at least half terrible, and for every kind

stranger, there is one who would break you,

though I keep this from my children. I am trying

to sell them the world. Any decent realtor,

walking you through a real shithole, chirps on

about good bones: This place could be beautiful,

right? You could make this place beautiful.

MAGGIE SMITH

شعر رومانتیک

……………………………….

“چهارچوب خوب”

 عمر کوتاه است،

 اگرچه فرزندانم را از آن دور بدارم

 عمر کوتاه است،

 و من به وسیله هزار راه و روش غیر معقولِ دلنشین، عمر خود را کوتاه کرده‌ام

 تا فرزندانم را از هزار مسیر دلنشینِ غیرمعقول دور نگه دارم.

دست کم نیمی از جهان وحشتناک است و این یک تخمین محافظه‌کارانه است اگرچه حتی فرزندانم را از آن دور نگه دارم

 به ازای هر پرنده سنگی هست، که به سمتش پرتاب شود

 و به ازای هر کودک دوست داشتنی، کودکی است که با کوله پشتی‌اش در دریاچه‌ای غرق شده

 عمر کوتاه است

 و حداقل نیمی از جهان وحشتناک است و به ازای هر غریبه مهربان غریبه‌ای وجود دارد که سعی در شکستنت دارد اگرچه حتی فرزندانم را از آن دور نگه دارم.

 سعی دارم که جهان را به آن‌ها بفروشم هیچ دلال با انصافی شما را برای گردش به لجنزار نمی‌برد

که در چهارچوب خوب آن پرندگان زیبا وجود دارند

این مکان می تواند زیبا باشد، درست است؟

شما می‌توانید این مکان را زیبا سازید.

“مگی اسمیت”

 

……………………………….

بیشتر بخوانید: جملات عاشقانه الهام بخش و زیبا را یاد بگیرید و به عشق تان بگویید

شعر عاشقانه انگلیسی مایکل دریتون

“Since there’s no help”

Since there’s no help, come let us kiss and part;
Nay, I have done, you get no more of me,
And I am glad, yea glad with all my heart
That thus so cleanly I myself can free;
Shake hands forever, cancel all our vows,
And when we meet at any time again,
Be it not seen in either of our brows
That we one jot of former love retain.
Now at the last gasp of Love’s latest breath,
When, his pulse failing, Passion speechless lies,
When Faith is kneeling by his bed of death,
And Innocence is closing up his eyes,
Now if thou wouldst, when all have given him over,
From death to life thou mightst him yet recover.

Michael Drayton

شعرهای عاشقانه انگلیسی خاص

…………………………….

“از آنجا که هیچ کمکی وجود ندارد”

 از آنجا که هیچ کمکی وجود ندارد،

 بیاید همدیگر را ببوسیم و همکاری کنیم و من خوشحالم، که با تمام وجودم خوشحالم،

به این دلیل که من خودم به راحتی می‌توانم آزاد باشم

 بیایید با هم برای همیشه دست بدهیم پیمان‌ها را فسخ کنیم

 و هر زمان که دوباره یکدیگر را ملاقات کردیم گویی به نظر رسد که هیچگاه یکدیگر را ندیده‌ایم

 که زمانی عاشق هم بودیم

 اکنون که آخرین دم و بازدم واپسین نفس عشق است،

 زمانی که نبض عشق از کار می‌افتد اشتیاق صامت دروغی بیش نیست زمانی که ایمان در بستر مرگ زانو می‌زند

و معصومیت چشمانش را می بندد

حالا اگر می‌خواهی وقتی همه او را طرد کردند

 از زمان مرگ تا زندگی ممکن است او هنوز بهبود یافته باشد.

“مایکل دریتون”

…………………………………………..

عشق جاودانه شعر عاشقانه انگلیسی رابینرانات تاگور

Unending Love

I seem to have loved you in numberless forms, numberless times…
In life after life, in age after age, forever.
My spellbound heart has made and remade the necklace of songs,
That you take as a gift, wear round your neck in your many forms,
In life after life, in age after age, forever.

Whenever I hear old chronicles of love, its age-old pain,
Its ancient tale of being apart or together.
As I stare on and on into the past, in the end you emerge,
Clad in the light of a pole-star piercing the darkness of time:
You become an image of what is remembered forever.

You and I have floated here on the stream that brings from the fount.
At the heart of time, love of one for another.
We have played along side millions of lovers, shared in the same
Shy sweetness of meeting, the same distressful tears of farewell-
Old love but in shapes that renew and renew forever.

Today it is heaped at your feet, it has found its end in you
The love of all man’s days both past and forever:
Universal joy, universal sorrow, universal life.
The memories of all loves merging with this one love of ours –
And the songs of every poet past and forever.

“Rabindranath Tagore”

جذاب‌ترین اشعار عاشقانه

………………………………….

“عشق جاودانه”

اینگونه به نظر می‌رسد که تو را به شکل‌ها و دفعات بی‌شماری دوست داشته‌ام.

 از این زندگی تا زندگی بعد، از این سن تا سنین بعدی،

 برای همیشه قلب طلسم شده من همچو گردنبندی از نواها را ساخته و بازسازی کرده است، که شما آن را به عنوان یک هدیه به دور گردن خود به شکل‌های گوناگون آویخته‌اید.

 از این زندگی تا زندگی بعد از این سنین تا سنین بعد برای همیشه.

 هر گاه یک داستان عاشقانه قدیمی می‌شنوم،

درد کهنسالی آن،

 داستان قدیمی که از هم جدا و یا با هم بوده‌اند.

زمانی که مدام در گذشته غرق می‌شوم، در نهایت تصویر تو در مقابل چشمانم ظاهر می‌شود

که روشنایی ستاره قطبی را می‌پوشاند

و در تاریکی زمان رسوخ می‌کند

و به تصویری بدل می‌شوی که همیشه در یاد داشتم.

من و تو بر روی رودخانه‌ای که از یک منبع سرچشمه می‌گیرد شناوریم.

 در کنار میلیون‌ها عاشق بازی کرده‌ایم که در یک چیز مشترک هستند؛

 از شیرینی شرم به هنگام ملاقات گرفته، تا اشک‌های بی‌قرار به هنگام وداع

 عشق قدیمی که به شکل‌های مختلف تجدید می‌شود و تجدید می‌شود

 امروز در پاهایت سنگینی می‌کند، پایان خود را در تو یافته است

 روزهای عاشقانه انسان‌ها گذشته است، برای همیشه.

 لذت، غم و زندگی دنیوی هستند

خاطرات تمامی عشق‌ها با تنها عشق ما ادغام می‌شوند

 و ترانه‌های همه شاعران گذرا هستند،

برای همیشه.

“رابینرانات تاگور”

…………………………………………

ساموئل تیلور کالریج و اثری عاشقانه به زبان انگلیسی به نام عشق

Love

All thoughts, all passions, all delights,
Whatever stirs this mortal frame,
All are but ministers of Love,
And feed his sacred flame.

Oft in my waking dreams do I
Live o’er again that happy hour,
When midway on the mount I lay,
Beside the ruined tower.

The moonshine, stealing o’er the scene
Had blended with the lights of eve;
And she was there, my hope, my joy,
My own dear Genevieve!

She leant against the arméd man,
The statue of the arméd knight;
She stood and listened to my lay,
Amid the lingering light.

Few sorrows hath she of her own,
My hope! my joy! my Genevieve!
She loves me best, whene’er I sing
The songs that make her grieve.

I played a soft and doleful air,
I sang an old and moving story—
An old rude song, that suited well
That ruin wild and hoary.

She listened with a flitting blush,
With downcast eyes and modest grace;
For well she knew, I could not choose
But gaze upon her face.

I told her of the Knight that wore
Upon his shield a burning brand;
And that for ten long years he wooed
The Lady of the Land.

I told her how he pined: and ah!
The deep, the low, the pleading tone
With which I sang another’s love,
Interpreted my own.

She listened with a flitting blush,
With downcast eyes, and modest grace;
And she forgave me, that I gazed
Too fondly on her face!

But when I told the cruel scorn
That crazed that bold and lovely Knight,
And that he crossed the mountain-woods,
Nor rested day nor night;

That sometimes from the savage den,
And sometimes from the darksome shade,
And sometimes starting up at once
In green and sunny glade,—

There came and looked him in the face
An angel beautiful and bright;
And that he knew it was a Fiend,
This miserable Knight!

And that unknowing what he did,
He leaped amid a murderous band,
And saved from outrage worse than death
The Lady of the Land!

And how she wept, and clasped his knees;
And how she tended him in vain—
And ever strove to expiate
The scorn that crazed his brain;—

And that she nursed him in a cave;
And how his madness went away,
When on the yellow forest-leaves
A dying man he lay;—

His dying words—but when I reached
That tenderest strain of all the ditty,
My faultering voice and pausing harp
Disturbed her soul with pity!

All impulses of soul and sense
Had thrilled my guileless Genevieve;
The music and the doleful tale,
The rich and balmy eve;

And hopes, and fears that kindle hope,
An undistinguishable throng,
And gentle wishes long subdued,
Subdued and cherished long!

She wept with pity and delight,
She blushed with love, and virgin-shame;
And like the murmur of a dream,
I heard her breathe my name.

Her bosom heaved—she stepped aside,
As conscious of my look she stepped—
Then suddenly, with timorous eye
She fled to me and wept.

She half enclosed me with her arms,
She pressed me with a meek embrace;
And bending back her head, looked up,
And gazed upon my face.

‘Twas partly love, and partly fear,
And partly ’twas a bashful art,
That I might rather feel, than see,
The swelling of her heart.

I calmed her fears, and she was calm,
And told her love with virgin pride;
And so I won my Genevieve,
My bright and beauteous Bride.

Samuel Taylor Coleridge

اشعار عاشقانه انگلیسی مدرن

…………………………………………

“عشق”

 همه‌ی فکرها، تمامی شور و شوق‌ها، همه‌ی لذت‌ها

و تمامی چیزهایی که این دار فانی را به جنب و جوش در می‌آورد

 و همه و همه

به جز درماندگان در عشق،

از شور عشق تغذیه می‌کنند

هنگامی که در دل کوه، کنار برج ‌ویران شده خوابیده‌ام

گاهی در رویاهای بیداری که تصور می‌کنم،

 این یک ساعتِ خوش را دوباره زندگی می‌کنم:

 درخشش مهتاب سراسر صحنه را فرا گرفته و با نور چراغ‌ها به هنگام غروب ترکیب می‌شود

 و او آنجاست،

 امید من، ذوق و اشتیاق من، دلبر عزیزتر از جانم

 رو در رو

مقابل مرد مسلح خم شده

مجسمه شوالیه‌ای مسلح

 محبوب من ایستاد

 و من مجبور شدم دراز بکشم

 در میان نور آفتاب  چقدر غم و اندوه به همراه دارد.

 امید من، ذوق و اشتیاقم،  دلبر عزیزتر از جانم.

او به بهترین شکل ممکن مرا دوست دارد، زمانی که آهنگی را که غم و اندوهش را بیشتر می‌کند، می‌خوانم

فضای لطیف حزن‌انگیزی به وجود آوردم آهنگ قدیمی با داستانی احساسی خواندن یک آهنگ مستند که دیوانگی و کهنگی را ویران می‌کند

 با شور و اشتیاق به آهنگ گوش می‌کرد با چشمانی خجالتی که به زمین خیره شده و ظرافتی عاری از خودنمایی

 خوب این را می دانست که من نمی توانستم خودم را کنترل کنم که به چهره‌ی او زل نزنم

من برای او

از شوالیه‌ای گفتم که بر روی زره خود اسمی را حک کرده بود

که به مدت ده سال آزگار به “بانوی سرزمین” عشق ورزید

 من برای او از عشقی که ترسیم کرد گفتم

و افسوس! با لحنی عمیق، آهسته و دادخواهانه، از عشق دیگری خواندم که در واقع تعبیری از عشق خودم بود

 محبوب من با چشمانی خجالتی که به زمین دوخته شده بود، گوش می‌داد و با ظرافتی عاری از خودنمایی.

 او مرا ببخشید زیرا که از روی علاقه بسیار به صورتش زل زده بودم

 اما وقتی که من از آن تحقیر ظالمانه‌ای گفتم، که شوالیه جسور و عاشق پیشه را وسوسه کرد که از میان کوه‌های پوشیده از جنگل عبور کند

 بدون ذره‌ای استراحت به هنگام روز و یا در شب

 که گاهی اوقات از دل لانه حیوانات وحشی و یا سایه‌های تاریک عبور می‌کرد و یا گاهی اوقات به یکباره به جنگلی آفتابی و سبز می‌رسید.

 محبوبش در قالب یک فرشته زیبا و درخشان آمد و به او نگاه کرد

 او می‌دانست که آن یک شیطان بود

 این شوالیه بیچاره!

 کار ناشناخته‌ای که او کرد، از میان گروه قاتلان گریخت و از خشم بدتر از مرگ نجات یافت

” بانوی سرزمین”

چگونه دخترک اشک ریخت و زانوهایش را بغل کرد

و چه دلسوزی بیهوده برای او و چه تلاشی برای جبران داشت

 دشمنی که ذهنش را وسوسه کرد

 اینکه در میان غاری از او پرستاری کرد و چگونه جنون او از بین رفت

 هنگامی که بر روی برگ‌های زرد جنگل مردی در حال مرگ دراز کشیده بود کلماتش به هنگام مرگ؛

 و آن زمان که در شفقت آواز من، صدای ناکامل من، متوقف شدن صدای چنگ با چاشنی ترحم روح او را آشفته کرد

تمام انگیزه

شور و احساسات من

بانوی بی ریای مرا هیجان زده کرد  موسیقی و افسانه حزن انگیز عصر دل انگیز و دلپذیر

آرزو می‌کند  می‌ترسد از آن شبِ امید هیجانی وصف ناپذیر و آرزوهای طولانی مدتی که تسلیم می‌شوند

و تسلیم می‌شوند و گرامی می‌دارند

 با ترحم و دلخوشی گریست

از عشق شرمگین شد

شرمی ناب

 همانند زمزمه رویا شنیدم  که اسمم را نفس می‌کشد

 برخاست

به کنارم گام برداشت

 همانطور که از نگاهم مطلع بود، قدم برداشت

 ناگهان با چشمی پر از ترس به طرفم خیز برداشت

و گریست

 بالاتنه مرا در آغوش گرفت و با مهربانی مرا در آغوشش می‌فشرد

 سرش را خم کرد و نگاهم کرد و بر روی صورتم خیره شد

 تا حدی عشق  تا حدی ترس و تا حدی شرم

 ممکن است احساس کنم از دیدنش قلبم به وجد آمد

ترس هایش را آرام کردم

و او آرام بود

 برایش از عشق پر غرور و ناب گفتم

و اینگونه من صاحب بانوی درخشان و عروس زیبایم شدم.

“ساموئل تیلور کالریج”

 

معمولا افراد عاشق پیشه به ادبیات کشش و گرایش بیشتری دارند و شعر عاشقانه انگلیسی برای آن‌ها بی‌نهایت جذاب است. شاعران در شعر عاشقانه انگلیسی خود زیبایی و لطافت معشوق زمینی را به بهترین نحو ممکن توصیف می‌کند. شعر عاشقانه انگلیسی هم بسیار دلنواز است و هم شما را با مفهوم عشق در جهان و نگاه شاعران معروف آشنا می‌کند. اشعار شاعران معروف مثل شکسپیر، پابلو نرودا و سایر شاعرانی که در این مطلب  آن‌ها را برای شما فراهم کردیم سرشار از عشق و ایثار و بخشندگی است. در حقیقت شعر آنها بازتابی از نوع تفکر آن‌ها نسبت به عشق و زندگی است.

منابع:

writersdigest ، classicalpoets